Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (9 milliseconds)
English
Persian
sporadic
پراکنده انفرادی
sporadically
پراکنده انفرادی
Other Matches
divided fire
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatter
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters
پراکنده شدن پراکنده کردن
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
single life
انفرادی
single
انفرادی
individuals
انفرادی
singularity
انفرادی
individual
انفرادی
spade
بیل انفرادی
spades
بیل انفرادی
individual aquipment
تجهیزات انفرادی
close confinement
زندان انفرادی
close confinement
حبس انفرادی
bullword
کمربندحفافتی انفرادی
singles
مسابقه انفرادی
individualism
حالت انفرادی
individual tests
ازمونهای انفرادی
individualized instruction
اموزش انفرادی
single tax
مالیات انفرادی
slit trench
سنگر انفرادی
several covenants
تعهدات انفرادی
solitary confinement
زندان انفرادی
cells
زندان انفرادی
solitany confinment
حبس انفرادی
cell
زندان انفرادی
advance individual training
آموزش تکمیلی انفرادی
plays
شرکت درمسابقه انفرادی
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
played
شرکت درمسابقه انفرادی
play
شرکت درمسابقه انفرادی
advanced individual training
اموزش تکمیلی انفرادی
solos
تک خوانی بطور انفرادی
individual reserves
وسایل ذخیره انفرادی
solo
تک خوانی بطور انفرادی
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
single tax
مالیات بر درامد انفرادی
personal error
خطاهای انفرادی افراد
playing
شرکت درمسابقه انفرادی
several
انفرادی مربوط به خود چند تن
excess listing
لیست وسایل انفرادی مازاد
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
diffuse
پراکنده
diffused
پراکنده
diffuses
پراکنده
diffusing
پراکنده
scatterd
پراکنده
dissipated
پراکنده
dispersoid
پراکنده
far-flung
پراکنده
far flung
پراکنده
scattered
پراکنده
sparse
پراکنده
sparsely
پراکنده
golf
بازی بصورت انفرادی یا دونفره یا چهارنفره
individual reserves
وسایل ضروری انفرادی که با نفرحمل میشود
picketed
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
pickets
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picket
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
logorrhea
پراکنده گویی
magnetic stray field
میدان پراکنده
interspersion
پراکنده کردن
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
dissipative
پراکنده سازنده
dashed
پراکنده کردن
fragmentary delusion
هذیان پراکنده
wild shot
تیر پراکنده
dispersed
پراکنده شدن
stray current
جریان پراکنده
seme
افشانده پراکنده
scatterings
چیزهای پراکنده
scatterer
پراکنده ساز
scattered radiation
تشعشع پراکنده
scatter read
پراکنده خوانی
scatter program
نمودار پراکنده
scatter plot
ترسیم پراکنده
dash
پراکنده کردن
dashes
پراکنده کردن
intersperse
پراکنده کردن
interspersed
پراکنده کردن
disperses
پراکنده کردن
disperses
پراکنده شدن
straggly
پراکنده اواره
outspread
بسط پراکنده
dispersing
پراکنده کردن
dispersing
پراکنده شدن
scattering
پراکنده کردن
distributed practices
تمرینهای پراکنده
interspersing
پراکنده کردن
dispersed
پراکنده کردن
disperse
پراکنده شدن
intersperses
پراکنده کردن
disperse
پراکنده کردن
disject
پراکنده کردن
foursome
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
foursomes
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
autecology
مبحث شناسایی محیط زندگی انفرادی موجودات
dispersal
پراکندگی پراکنده سازی
zigzag leakage flux
شار پراکنده زیگزاگ
diaspora
جماعت یهودیان پراکنده
scattered clouds
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
energy dissipation
پراکنده سازی انرژی
pursuit
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
trigraph
حروف رمز سه گانه مربوط به کد فنی تجهیزات انفرادی
pursuits
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
sunny with cloudy intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
cloudy with sunny intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
magnetic leakage flux
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
effuse
پخش کردن پراکنده و متفرق
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to rally scattered troops
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
cut and cover shelter
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
haze
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
material dispersion
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
fives
هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
individuate
فرد کردن انفرادی کردن
scatter
پراکنده کردن پخش کردن
meddle
پراکنده کردن جماع کردن
meddled
پراکنده کردن جماع کردن
meddles
پراکنده کردن جماع کردن
scatters
پراکنده کردن پخش کردن
Kurdish rug
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com