English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (10 milliseconds)
English Persian
disperse پراکنده شدن
dispersed پراکنده شدن
disperses پراکنده شدن
dispersing پراکنده شدن
Search result with all words
haze غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
sparse پراکنده
sparsely پراکنده
dash پراکنده کردن
dashed پراکنده کردن
dashes پراکنده کردن
scattered پراکنده
intersperse پراکنده کردن
interspersed پراکنده کردن
intersperses پراکنده کردن
interspersing پراکنده کردن
disperse پراکنده کردن
dispersed پراکنده کردن
disperses پراکنده کردن
dispersing پراکنده کردن
meddle پراکنده کردن جماع کردن
meddled پراکنده کردن جماع کردن
meddles پراکنده کردن جماع کردن
scatter پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter پراکنده کردن پخش کردن
scatters پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters پراکنده کردن پخش کردن
dispersal پراکندگی پراکنده سازی
sporadic پراکنده انفرادی
sporadically پراکنده انفرادی
scattering پراکنده کردن
straggly پراکنده اواره
far flung پراکنده
far-flung پراکنده
diffuse پراکنده
diffused پراکنده
diffuses پراکنده
diffusing پراکنده
dissipated پراکنده
outspread بسط پراکنده
aluminum pigmented dope لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
diaspora جماعت یهودیان پراکنده
disject پراکنده کردن
dispersoid پراکنده
dissipative پراکنده سازنده
distributed practices تمرینهای پراکنده
divided fire زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
effuse پخش کردن پراکنده و متفرق
energy dissipation پراکنده سازی انرژی
fragmentary delusion هذیان پراکنده
interspersion پراکنده کردن
logorrhea پراکنده گویی
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
magnetic leakage flux فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
magnetic stray field میدان پراکنده
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
scatter plot ترسیم پراکنده
scatter program نمودار پراکنده
scatter read پراکنده خوانی
scatterd پراکنده
scattered radiation تشعشع پراکنده
scatterer پراکنده ساز
scatterings چیزهای پراکنده
seme افشانده پراکنده
sparse population جمعیت کم یا پراکنده
stray current جریان پراکنده
wild shot تیر پراکنده
zigzag leakage flux شار پراکنده زیگزاگ
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
scattered clouds ابرهای پراکنده [هواشناسی]
sunny with cloudy intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
cloudy with sunny intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com