English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
true variance پراکنش حقیقی
Other Matches
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
variance پراکنش
transmittancy پراکنش
transmittance پراکنش
transmittal پراکنش
covariance هم پراکنش
scatter diagram دیاگرام پراکنش
total test variance پراکنش کل ازمون
specific variance پراکنش اختصاصی
analysis of covariance تحلیل هم پراکنش
analysis of variance تحلیل پراکنش
error variance پراکنش خطا
heteroscedasticity ناهمگنی پراکنش
homoscedasticity همگنی پراکنش
partial variance پراکنش سهمی
unique variance پراکنش یگانه
residual variance پراکنش مازاد
common factor variance پراکنش عامل مشترک
between group variance پراکنش میان گروهی
within group variance پراکنش درون گروهی
intrinsic حقیقی
efective حقیقی
actual حقیقی
veracious حقیقی
truer حقیقی
true حقیقی
truest حقیقی
genuine حقیقی
unfeigned حقیقی
real حقیقی
real address آدرس حقیقی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
real constant ثابت حقیقی
real storage حافظه حقیقی
true value مقدار حقیقی
real power توان حقیقی
trueness بی ریایی حقیقی
observed altitude ارتفاع حقیقی
ohmic valve مقدارمقاومت حقیقی
true wind باد حقیقی
real function تابع حقیقی
true score نمره حقیقی
true dip شیب حقیقی
true heading سمت حقیقی
true life حقیقی وصحیح
true mean میانگین حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
true or real focus کانون حقیقی
true course راه حقیقی
true power توان حقیقی
real number عدد حقیقی
real module ضریب حقیقی
real memory حافظه حقیقی
real image تصویر حقیقی
real gas گاز حقیقی
true azimuth گرای حقیقی
natural person شخص حقیقی
real time زمان حقیقی
down to earth حقیقی واقعی
actual resistivity مقاومت حقیقی
actual movement حرکت حقیقی
truest واقعی حقیقی
down-to-earth حقیقی واقعی
absolute magnitude قدر حقیقی
true north شمال حقیقی
truer واقعی حقیقی
truest حقیقی کردن
true واقعی حقیقی
genuine واقعی حقیقی
truer حقیقی کردن
genuine حقیقی یا درست
true حقیقی کردن
interpolymer همبسپار حقیقی
true copolymer همبسپار حقیقی
real number عدد حقیقی [ریاضی]
verisimilar دارای فاهر حقیقی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
rightful حقیقی دارای استحقاق
live exercise تمرین رزمی حقیقی
particle density وزن مخصوص حقیقی
euciliate مژه داران حقیقی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
brake horsepower توان حقیقی مهاری
apparent horizon افق حقیقی نقاط
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
dative حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
acoelous بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
gyrocompass نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
true horizon افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com