Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (11 milliseconds)
English	Persian
ponies	پرداختن خلاصه اخبار
pony	پرداختن خلاصه اخبار
poney	پرداختن خلاصه اخبار
Other Matches
cross tell	پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
epitomist	شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
collection activity	عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
digesting	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digest	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digests	خلاصه کردن و شدن خلاصه
outlines	خلاصه خلاصه کردن
outlined	خلاصه خلاصه کردن
outline	خلاصه خلاصه کردن
outlining	خلاصه خلاصه کردن
traditions	اخبار
news	اخبار
communication	اخبار
newsreader	اخبار
information	اخبار
assertion	اخبار
buzzers	زنگ اخبار
ruise	اخبار دروغ
broadcast	پخش اخبار
broadcasts	پخش اخبار
electric bell	زنگ اخبار
information processing	تقویم اخبار
life blood	جنبش بی اخبار
shocker	اخبار موحش
buzzer	زنگ اخبار
shockers	اخبار موحش
annals	اخبار سال
newsman	خبرنگار گوینده اخبار
evaluation	ارزیابی اخبار رسیده
newsy	دارای اخبار زیاد
bell transformer	ترانسفورماتور زنگ اخبار
sound bow	کاسه زنگ اخبار
push botton	دکمه زنگ اخبار
local	داخلی اخبار محلی
to break news	فاش کردن اخبار
forebedement	اخبار قبلی پیشگویی
bell wire	سیم زنگ اخبار
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
bell ringing transformer	مبدل زنگ اخبار
newsmen	خبرنگار گوینده اخبار
evaluations	ارزیابی اخبار رسیده
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
collection	جمع اوری اخبار
collections	جمع اوری اخبار
locals	داخلی اخبار محلی
newsreel	فیلم اخبار جاری روز
newsreels	فیلم اخبار جاری روز
ring	احاطه کردن زنگ اخبار
evaluation	ارزیابی کردن تقویم اخبار
collection agency	عامل جمع اوری اخبار
collection plan	طرح جمع اوری اخبار
What is the latest news?	آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
monitoring	رله کردن اخبار و پیامها
magneto bell	زنگ اخبار جریان متناوب
evaluations	ارزیابی کردن تقویم اخبار
disseminates	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
collective	جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
syntheses	استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis	استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
abye	پرداختن
defraying	پرداختن
defrayed	پرداختن
fork out <idiom>	پرداختن
foot the bill <idiom>	پرداختن
aby	پرداختن
defray	پرداختن
kick over <idiom>	پرداختن
disburse	پرداختن
practise	پرداختن
to fork over	پرداختن
practising	پرداختن
practises	پرداختن
practicing	پرداختن
disbursed	پرداختن
disburses	پرداختن
disbursing	پرداختن
shell out	پرداختن
take to	پرداختن
imburse	پرداختن
cough up	پرداختن
to brush up	پرداختن
defrays	پرداختن
pony up <idiom>	پرداختن
paying	پرداختن
pay	پرداختن
meets	پرداختن
meet	پرداختن
practice	پرداختن
pays	پرداختن
nailed	به موقع پرداختن
pay at tenor	در سررسید پرداختن
nails	به موقع پرداختن
nail	به موقع پرداختن
pipe up	به سخن پرداختن
indemnify	غرامت پرداختن
put	بفعالیت پرداختن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
puts	بفعالیت پرداختن
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
get down to work	بکار پرداختن
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
indemnities	غرامت پرداختن
putting	بفعالیت پرداختن
prepay	قبلا پرداختن
turn to	بکار پرداختن
foot	پرداختن مخارج
activate	به فعالیت پرداختن
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
recompense	غرامت پرداختن
recompensed	غرامت پرداختن
recompenses	غرامت پرداختن
recompensing	غرامت پرداختن
to pay in a	پیشکشی پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
activate	بفعالیت پرداختن
activating	به فعالیت پرداختن
indemnity	غرامت پرداختن
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
looser	سبکبار کردن پرداختن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
loosest	سبکبار کردن پرداختن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
loose	سبکبار کردن پرداختن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
pay up	تمام وکمال پرداختن
to pay off	تمام و کمال پرداختن
to pay up	تمام و کمال پرداختن
pay off something	چیزی را قسطی پرداختن
proceed	اقدام کردن پرداختن به
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
pick up the tab <idiom>	صورت حساب کسی را پرداختن
insolvent	فاقد توانایی پرداختن دیون
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
liquidated damages	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
interpretation	تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations	تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
condensation	خلاصه
concise <adj.>	خلاصه
summaries	خلاصه
curt <adj.>	خلاصه
fleeting <adj.>	خلاصه
short <adj.>	خلاصه
summary	خلاصه
resuming	خلاصه
succinct <adj.>	خلاصه
synopses	خلاصه
synopsis	خلاصه
ens	خلاصه
brief description	خلاصه
in a word	خلاصه
in one word	خلاصه
in fine	خلاصه
in short	خلاصه
comprisal	خلاصه
compendium	خلاصه
in one world	خلاصه
abstract	:خلاصه
roundups	خلاصه
roundup	خلاصه
scantling	خلاصه
quintes sence	خلاصه
upshot	خلاصه
abstracts	:خلاصه
abstracting	:خلاصه
shortest	خلاصه
epitome	خلاصه
survey	خلاصه
shorter	خلاصه
surveys	خلاصه
short	خلاصه
extraction	خلاصه
resume	خلاصه
brief	خلاصه
surveyed	خلاصه
briefest	خلاصه
abridgment	خلاصه
resumed	خلاصه
briefer	خلاصه
briefed	خلاصه
resumes	خلاصه
track telling	ارتباط و مخابرات بین هواپیمای شناسایی و سیستم کنترل و ردگیری زمینی مبادله اخبار و اطلاعات ردگیری و تعقیب هدف
extracting	خلاصه زبده
extracting	زبده خلاصه
to sum up	بطور خلاصه
summarization	خلاصه سازی
extract	زبده خلاصه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com