Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
Other Matches
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
payment by instalments
پرداخت به اقساط
paying off
[clearing off]
[repayment]
بازپرداخت
[پرداخت کامل اقساط]
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
the d. of a debt
پرداخت بدهی
liquidation
پرداخت بدهی
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
defaults
عدم پرداخت بدهی
monetization
پرداخت نقدی بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
default
عدم پرداخت بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
solvency
توانایی پرداخت بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
delegatee
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
on the installment plan
[American English]
به اقساط
by instalment
به اقساط
in parts
به اقساط
recoupment
اقساط هزینه
pay by instalments
اقساط پرداختی
yearly instalmernts
اقساط سالیانه
instalment of rent
اقساط مال الاجاره
class e allotment
کسورات اقساط ماهیانه
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
squaring
مساوی
squares
مساوی
split
مساوی
squared
مساوی
square
مساوی
peels
مساوی
save off
مساوی
plus/equals key
مساوی
euqal
مساوی
peel
مساوی
identic
مساوی
all-
مساوی
all
مساوی
adequate
مساوی
equivalent
مساوی
equivalents
مساوی
hikiwate
مساوی
all square
مساوی
equalise
مساوی
draw
مساوی
tie
مساوی
ties
مساوی
even
<adj.>
مساوی
no set
مساوی
draws
مساوی
bracketed
مساوی
identical
مساوی
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
equalling
برابر مساوی
equalize
مساوی کردن
equalled
برابر مساوی
equals
برابر مساوی
equaling
برابر مساوی
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
equidistance
مسافت مساوی
equaled
برابر مساوی
equalising
مساوی کردن
equalises
مساوی کردن
equalizing
مساوی کردن
On an equal footing.
بر پایه مساوی
equalizes
مساوی کردن
measure up
<idiom>
مساوی بودن
equal
برابر مساوی
equalized
مساوی کردن
equalised
مساوی کردن
equally
<adv.>
به طور مساوی
dead even
کاملا مساوی
just as well
<adv.>
به طور مساوی
nonpareil
غیر مساوی
part
جزء مساوی
paripassu
مساوی همدرجه
moiety
قسمت مساوی
adequate
مساوی ساختن
even
تراز مساوی
tie vote
اراء مساوی
liability
بدهی
indebtedness
بدهی
debt
بدهی
debts
بدهی
liabilities
بدهی
liability to disease
بدهی
due
بدهی
debit
بدهی
debits
بدهی
debited
بدهی
debiting
بدهی
stand off
مساوی یاهیچ به هیچ
three square
دارای سه ضلع مساوی
stand-off
مساوی یاهیچ به هیچ
isotonic
دارای کشش مساوی
stand-offs
مساوی یاهیچ به هیچ
isodiametric
دارای ابعاد مساوی
isodiametric
دارای قطر مساوی
isoelectric
دارای فشارالکتریکی مساوی
chronologer
مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equidistant
دارای مسافت مساوی
equaliser
امتیاز مساوی کننده
equate
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equated
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic
مساوی از حیث املاء
equiangular
دارای زوایای مساوی
equates
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
bank overdraft
بدهی به بانک
collective liability
بدهی جمعی
debt burden
بار بدهی
admission of liability
قبول بدهی
legal liability
بدهی قانونی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
capital liability
بدهی درازمدت
capital liability
بدهی سرمایه
acknowladgement of debt
قبول بدهی
contingent liability
بدهی اتفاقی
credit note
سند بدهی
arrear
بدهی پس افتاده
debit card
کارت بدهی
an active debt
بدهی با ربح
current liability
بدهی جاری
due bill
سند بدهی
debt
بدهی داشتن
floating debt
بدهی متغیر
debit note
صورتحساب بدهی
arrear
بدهی معوق
debts
بدهی داشتن
backs
بدهی پس افتاده
credit notes
سند بدهی
back
بدهی پس افتاده
book debts
بدهی دفتری
contingent liability
بدهی احتمالی
debiting
حساب بدهی
promissory note
برگه بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debit
حساب بدهی
debit
ستون بدهی
to be in debt
بدهی داشتن
debited
حساب بدهی
debited
ستون بدهی
debiting
ستون بدهی
debits
حساب بدهی
debits
ستون بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
public debt
بدهی دولت
promissory note
سند بدهی
liability insurance
بیمه بدهی
promissory notes
سند بدهی
net debt
بدهی خالص
national debt
بدهی ملی
promissory notes
برگه بدهی
private debt
بدهی خصوصی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
absolute liability
بدهی مطلق
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
equals
: برابر شدن با مساوی بودن
equalling
: برابر شدن با مساوی بودن
equalled
: برابر شدن با مساوی بودن
equal
: برابر شدن با مساوی بودن
equaling
: برابر شدن با مساوی بودن
equaled
: برابر شدن با مساوی بودن
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
tie-break
بهم خوردن وضع مساوی
tie break
بهم خوردن وضع مساوی
skittering
ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
equalising
مساوی یاهم شکل کردن
equalize
مساوی یاهم شکل کردن
equalized
مساوی یاهم شکل کردن
spacing
در فواصل مساوی تقسیم بندی
equalised
مساوی یاهم شکل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com