English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
prompt payment پرداخت فوری
Search result with all words
payable immediately قابل پرداخت فوری
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
Other Matches
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
sudden فوری
posthaste فوری
immediate <adj.> فوری
snap shot فوری
spot فوری
spots فوری
urgently فوری
instanter فوری
spontaneous فوری
acute <adj.> فوری
unintermediate <adj.> فوری
intuitive <adj.> فوری
instantaneous <adj.> فوری
prompt فوری
prompts فوری
prompted فوری
urgent فوری
snapshot عکس فوری
scrams فوری رفتن
scram فوری رفتن
immediate action عملیات فوری
snapshots عکس فوری
cash spot نقد فوری
urgent priority تقدم فوری
immediate memory حافظه فوری
immediate mission تک فوری هوایی
emergency care مراقبتهای فوری
prompt deployment گسترش فوری
prompt delivery تحویل فوری
emergency priority تقدم فوری
real time بازده فوری
immediate message پیام فوری
instantaneous photograph عکس فوری
instantaneous reaction واکنش فوری
snap shot عکس فوری
snap shooter عکاس فوری
pistolgraph عکس فوری
inst مخفف فوری
immediate خیلی فوری
cash prompt نقد فوری
speedy trial دادرسی فوری
hasty عجولانه فوری
spot test ازمایش فوری
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
immediate action عکس العمل فوری
snap report گزارش فوری یا انی
pistolgraph دستگاه عکس فوری
snaps گرفتن عکس فوری
snapping گرفتن عکس فوری
snap گرفتن عکس فوری
snapped گرفتن عکس فوری
immediate addressing ادرس دهی فوری
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
quick set گرفتن فوری بتن
ready service اماده به استفاده فوری
the letter is urgent نامه فوری است
snapshoot تیر فوری انداختن
red alert آژیر خطر فوری
immediate mission ماموریت فوری هوایی
red alerts آژیر خطر فوری
snap shot عکس فوری گرفتن
snapshoot عکس فوری گرفتن
upsurge قیام فوری وناگهانی
spot price قیمت برای فروش فوری
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
tea bag پاکت محتوی چای فوری
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
tea bags پاکت محتوی چای فوری
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
A rapid response would be appreciated. از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
reflex force نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
readout دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
accelerating pump پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
dot در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dividend warrant چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
furbisher پرداخت گر
glaze پرداخت
burnisher پرداخت گر
glazes پرداخت
payments پرداخت
glosser پرداخت گر
finishes پرداخت
finish پرداخت
lustreer پرداخت
making good پرداخت
refinishing پرداخت
disbursement پرداخت
discharging پرداخت
refund پس پرداخت
refunded پس پرداخت
refunding پس پرداخت
refunds پس پرداخت
payment پرداخت
finishing touches پرداخت
defrayal پرداخت
polish پرداخت
pt پرداخت
trim پرداخت
pays پرداخت
settlement پرداخت
settlements پرداخت
renderings پرداخت
bleaching پرداخت
paying پرداخت
pay پرداخت
polishes پرداخت
rendering پرداخت
discharge پرداخت
discharges پرداخت
finishing پرداخت
remitment پرداخت
expenditure پرداخت
outlay پرداخت
average payment پرداخت متوسط
annual payment پرداخت سالیانه
deferred payment پرداخت اتی
advice note دستورپیش پرداخت
advance payment پیش پرداخت
payee پرداخت شونده
payees پرداخت شونده
earnest money پیش پرداخت
financed پرداخت هزینه
diamond polishing پرداخت الماسی
payer پرداخت کننده
demand for payment تقاضای پرداخت
back freigt پرداخت کرایه
shear پرداخت فرش
casual payment پیش پرداخت
bilk گذاشتن از پرداخت
paid پرداخت شده
a bradent وسیله پرداخت
deferred payment پرداخت معوق
date of payment موعد پرداخت
date of maturity موعد پرداخت
by payment از طریق پرداخت
d. note درخواست پرداخت
punctual payment پرداخت در سر وعده
payment terms شرایط پرداخت
payment stopped توقف پرداخت
payment in kind پرداخت جنسی
payment in kind پرداخت غیرنقدی
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
payment in due cource پرداخت به موقع
payment in advance پیش پرداخت
payment by instalments پرداخت به اقساط
payor پرداخت کننده
period of grace مهلت پرداخت
smoothing plane رنده پرداخت
progress payments پرداخت تدریجی
reimbursable قابل پرداخت
prest پیش پرداخت
prepayment پیش پرداخت
pre payment پیش پرداخت
pre paid پیش پرداخت
remittable قابل پرداخت
remittal گذشت پرداخت
planishing tool ابزار پرداخت
planish پرداخت کردن
remitter پرداخت کننده
settlement terms شرایط پرداخت
payable on demand پرداخت عندالمطالبه
spot cash پرداخت نقدی
payment by installments پرداخت قسطی
installment payment پرداخت قسطی
indemnification پرداخت غرامت
imprest پیش پرداخت
finisher پرداخت کننده
never-never پرداخت قسطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com