Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
central processor
پردازشگر مرکزی
Search result with all words
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
Other Matches
front end processor
پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
processor
پردازشگر
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
clients
ایستگاه پردازشگر
client
ایستگاه پردازشگر
peripheral processor
پردازشگر جنبی
language processor
پردازشگر زبان
satellite processor
پردازشگر پیرو
array processor
پردازشگر ارایه
macro processor
درشت پردازشگر
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
processor dtate word
کمله وضعیت پردازشگر
bit slice processor
پردازشگر قطعه بیتی
raster image processor
پردازشگر تصویر شبکهای
client based application
برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
globally
تابع جستجو و جایگزینی پردازشگر کلمه در یک متن یا فایل کامل
global
تابع جستجو و جایگزینی پردازشگر کلمه در یک متن یا فایل کامل
shares
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
edp
پردازشگر کلمه که قادر به انجام توابع پردازش داده مشخص است
shared
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
software
هر برنامه یا گروه برنامه هایی که نحوه اجرای نرم افزار را مشخص میکند و شامل سیستم عامل , پردازشگر کلمه و برنامههای کاربردی است
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
cl
خط مرکزی
central
مرکزی
centre pocket
مرکزی
core
مرکزی
focal
مرکزی
central pumping station
مرکزی
focal line
خط مرکزی
cores
مرکزی
axial
مرکزی
centerline
خط مرکزی
centrical
مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
center
گروه مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
center base
میدان مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central site
سایت مرکزی
central government
حکومت مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
mainframe
پردازنده مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central bank
بانک مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
central office
دفتر مرکزی
central load
بار مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central head
فشار مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
central city
شهر مرکزی
centre game
بازی مرکزی
concourse
تالار مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
centralism
مرکزی نگری
head office
اداره مرکزی
head office
دفتر مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
state government
دولت مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
nuclei
لب هسته مرکزی
centralist
مرکزی نگر
centrifugal
گریز از مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
centralists
مرکزی نگر
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centrum
جسم مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
cento
سازمان پیمان مرکزی
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
inner cities
بخش مرکزی شهر
axis of the bore
محور مرکزی لوله
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
inner city
بخش مرکزی شهر
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
geocentric
دوران زمین مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
rimland
حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
post office
اداره مرکزی پست
naves
تالار مرکزی صحن
gold
دایره مرکزی هدف
golds
دایره مرکزی هدف
post offices
اداره مرکزی پست
centred
وسط ونقطه مرکزی
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
nave
تالار مرکزی صحن
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
conurbations
شهر مهم مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
centers
وسط ونقطه مرکزی
core
هسته مرکزی مفتول
downtown
قسمت مرکزی شهر
cores
هسته مرکزی مفتول
centre
وسط ونقطه مرکزی
input output processor
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
danish gambit
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
slovak
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centers
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
cpu
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
centered
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
indirect objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
direct objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
collection
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
star network topology
شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
multistation access unit
buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
microprocessors
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
logs
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
log
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com