Dictiornary-Farsi | پرده سینما | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
screen	پرده سینما
screened	پرده سینما
screening, screenings	پرده سینما
screens	پرده سینما
silver screen	پرده سینما


Search result with all words

On the movie screen.	روی پرده سینما
Other Matches

kinematograph	دستگاه سینما دوربین سینما
membranaceous	دارای غشاء پرده پرده غشایی
flick	سینما
silver screen	سینما
cinematograph	سینما
picture palace	سینما
kinema or cin	سینما
flicks	سینما
flicking	سینما
flicked	سینما
film	سینما
filmed	سینما
movies	سینما
movie	سینما
motion picture	سینما
moving picture	سینما
moving pictures	سینما
motion pictures	سینما
cinemas	سینما
cinema	سینما
movie theater	سینما
the pictures	سینما
filmdom	صنعت سینما
picture palace	جایگاه سینما
moving picture	فیلم سینما
picturedrome	جایگاه سینما
kinematograph	تمایشگاه سینما
filmdom	جهان سینما
filmed	فیلم سینما
screenland	جهان سینما
picture theatre	جایگاه سینما
film	فیلم سینما
tone and semitone	پرده ونیم پرده
what say you to a cinema?	در باره سینما چه عقیده دارید
picture theatre	سینما نمایش گاه متحرک
moviegoers	کسی که اغلب به سینما میرود
moviegoer	کسی که اغلب به سینما میرود
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
pictured	سینما با عکس نشان دادن
picturing	سینما با عکس نشان دادن
picture	سینما با عکس نشان دادن
pictures	سینما با عکس نشان دادن
the forthcoming movie	فیلمی که به زودی به سینما می آید
tringle	چوب پرده میل پرده چوب دیرک
picturedrome	سینما نمایش گاه تصاویر متحرک
I am not much of a cinema-goer.	زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
I dont have time to go to the movies .	فرصت نمی کنم به سینما بروم
top billing	بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?	این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).	این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
leading lady	ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
pecten	پرده
free spoken	بی پرده
veil	پرده
screening, screenings	پرده
fin footed	پرده پا
plain spoken	بی پرده
veils	پرده
pall	پرده
screens	پرده
palls	پرده
palled	پرده
palling	پرده
patagium	پرده
door curtain	پرده
outspokenly	بی پرده
paintings	پرده
painting	پرده
purdah	پرده
curtains	پرده
hangings	پرده
screen	پرده
mantles	پرده
mantle	پرده
screened	پرده
door curtain	پرده در
blunts	بی پرده
window shade	پرده
frankest	بی پرده
bluntly	بی پرده
straightforwardly	بی پرده
straight out	بی پرده
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
vane	پرده
vanes	پرده
diaphragm	پرده
blinds	پرده
blinded	پرده
smokescreen	پرده
uninhibited	بی پرده
backstage	در پس پرده
velum	پرده
unreserved	بی پرده
tympanon	پرده
membrane	پرده
membranes	پرده
tympan	پرده
blind	پرده
diaphragms	پرده
frank	بی پرده
straightest	بی پرده
pert	بی پرده
blunting	بی پرده
franker	بی پرده
blunter	بی پرده
straightforward	بی پرده
bluntest	بی پرده
blunt	بی پرده
blunted	بی پرده
straighter	بی پرده
franked	بی پرده
straight	بی پرده
franking	بی پرده
franks	بی پرده
tympanic membrane	پرده صماخ
watertight facing	پرده اب بندی
watertight diaphragm	پرده اب بندی
wanelength	طول پرده
tympanum	پرده گوش
unreserve	بی پرده گویی
quater tone	یک چهارم پرده
upholster	پرده زدن
veil nebula	ابری پرده
veil nebula	سحابی پرده
entracte	میان پرده
dossel	پرده محراب
curtain of fire	پرده اتش
dossal	پرده محراب
curtain rod	چوب پرده
deadlight	پرده کرکره
dorsel	پرده محراب
diaphrgam	میان پرده
brise-soleil	پرده افقی
palmated	پرده دار
smokescreen	دود پرده
brise-soleil	پرده عمودی
balustrata	پرده شبستان
endocardium	پرده درونی دل
drumhead	پرده صماخ
endoderm	پرده درونی
tympanic membrane	پرده گوش
glozing	پرده پوشی
straightaway	رک وبی پرده
steel facing membrane	پرده فولادی
panel code	کد پرده مخابرات
lambrequin	یا روی پرده
eardrum	پرده گوش
light screen	پرده نور
living picture	پرده نقاشی
maidenhead	پرده بکارت
To draw the curtain .	پرده را کشیدن
marking panel	پرده مخابرات
marking panel	پرده شناسایی
smoke screen	پرده دود
sun blind	پرده پنجره
the curtain falls	پرده میافتد
signal panel	پرده مخابرات
grout curtain	پرده تزریق
round unvarnished tale	سخن بی پرده
to draw the c. forth	پرده کشیدن
say it frankly	بی پرده بگو
half tone	نیم پرده
he has a loose tongue	پرده در است
hymenoptera	پرده بالان
pellicular	پرده دار
A 4-cat play.	نمایش در 4 پرده
hymenopteral or terous	پرده بال
tympanum	پرده گوش
to draw the c. forth	پرده افتادن
Shrouded in mystrey.	در پرده اسرار
it is wrapt in mystery	در پرده است
mediastinum	میان پرده
curtains	جدار پرده
shutters	پرده گذاشتن
shutter	پرده گذاشتن
filmed	پرده نازک
film	پرده نازک
eardrum	پرده صماخ
Iron Curtain	پرده اهنین
disclosure	بی پرده گویی
panels	پرده مخابرات
osmosis	ازیک پرده
pelmets	چوب پرده
pelmet	چوب پرده
upholstery	پرده فروشی
eardrum	پرده گوش
disclosures	بی پرده گویی
eardrums	پرده گوش
eardrums	پرده صماخ
tableaux	پرده نقاشی
diaphragm	میان پرده
diaphragms	میان پرده
frank	بی پرده حرف زن رک
franks	بی پرده حرف زن رک
franking	بی پرده حرف زن رک
franked	بی پرده حرف زن رک
tableaus	پرده نقاشی
veil	پرده زدن
veils	پرده زدن
roundly	بی پرده اشکار