Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 99 (7 milliseconds)
English	Persian
sick nurse	پرستار بیمار
Other Matches
minisetering angel	پرستار
mothers help	زن پرستار
nurser	پرستار
charge nurse	سر پرستار
nurses	پرستار
nursed	پرستار
nurse	پرستار
visitig nurse	پرستار سیار
psychiatric nurse	پرستار روانی
practical nurse	کمک پرستار
nurse maid	دختر پرستار
male nurse	پرستار مرد
health nurse	پرستار ارتشی
nanny	پرستار بچه
district nurse	پرستار سرخانه
nannies	پرستار بچه
nursemaids	دختر پرستار
nursemaid	دختر پرستار
babysitter	پرستار بچه
foster	بچه سر راهی پرستار
fostered	بچه سر راهی پرستار
fostering	بچه سر راهی پرستار
Qualified Nurse [male] [British]	کمک پرستار [مرد]
licensed practical nurse [LPN] [male] [American]	کمک پرستار [مرد]
nursing auxiliary	کمک پرستار [مرد]
fosters	بچه سر راهی پرستار
She is experienced nurse.	پرستار پر تجربه ای است
sisters	پرستار دخترتارک دنیا
sister	پرستار دخترتارک دنیا
Qualified Nurse [female] [British]	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
nursing auxiliary	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
licensed practical nurse [LPN] [female] [American]	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
registered nurse	پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
patients	بیمار
ill-	بیمار
sicklier	بیمار
sickliest	بیمار
ills	بیمار
sick	بیمار
woozy	بیمار
wooziest	بیمار
sickly	بیمار
pulmonic	بیمار
woozier	بیمار
sickest	بیمار
bedfast	بیمار
bedridden	بیمار
bedrid	بیمار
ill	بیمار
patient	بیمار
nursery governess	بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
maniac	بیمار مانیایی
psychopaths	بیمار روانی
psychotic	بیمار روانی
sickrooms	اتاق بیمار
sickroom	اتاق بیمار
patient	بیمار مریض
patients	بیمار مریض
sick industry	صنعت بیمار
maniacs	بیمار مانیایی
dangeously sick	سخت بیمار
out-patients	بیمار سرپائی
outpatient	بیمار سرپایی
homesick	بیمار وطن
love sick	بیمار عشق
languideyes	چشمان بیمار
psychopath	بیمار روانی
podagric	بیمار نقرس
inpatient	بیمار بستری
look for	بیمار بودن
sick of love	بیمار عشق
psyho	بیمار روانی
out-patient	بیمار سرپائی
Can you find me a babysitter?	آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
languishing	بیمار عشق شدن
languishes	بیمار عشق شدن
happy go lucky	اسان گذران بیمار
languished	بیمار عشق شدن
unhealthy	غیر سالم بیمار
bedpans	لگن بیمار بستری
languish	بیمار عشق شدن
bedpan	لگن بیمار بستری
carer	مراقبو تیماردار بیمار
outpatient	بیمار سرپایی بیمارستان
in-patient	بیمار بستریدر بیمارستان
you will become sick	شما بیمار میشوید
in-patients	بیمار بستریدر بیمارستان
rehabilitant	بیمار یا معلول درحال نوتوانی
The patient went off in a faint	بیمار غش کرد ( از حال رفت )
strecher	تخت روان حمل بیمار
The patients hrart stopped beating.	قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
to overdose a patient	داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
packing sheet	حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
Smoking makes you ill and it is also expensive.	سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
eliza	برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com