English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
Other Matches
to beg the question در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
calculators ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
calculator ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
answer زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answered زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answers زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
conversational mode سیستم کامپیوتری که به ورودی کاربر به سرعت پاسخ میدهد
answering زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
spatial measurement روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
timed تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
audio تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
response و نتیجه فاهر شده روی صفحه . 2-سرعتی که یک سیستم به محرک پاسخ میدهد
responses و نتیجه فاهر شده روی صفحه . 2-سرعتی که یک سیستم به محرک پاسخ میدهد
query که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queried که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
dial in modem مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
gopher سیستمی که به کاربر امکان میدهد که اطلاعات و فایلهای ذخیره شده در اینترنت را با مجموعهای دستورات پیدا کند
quoting خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد
processor ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
interactive حالت کامپیوتر که به کاربر امکان میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده ها را وارد کند و پاسخ را به سرعت دریافت کند
mode حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
interactive سیستم چند رسانهای که کاربر دستوری وارد میکند و برنامه پاسخ میدهد یا کاربر میتواند عملیات را کنترل کند و نیز نحوه کار برنامه را
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
answered پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
i asked him a question پرسشی از او کردم
to beg the question طفره رفتن از پرسشی
interrogative ادوات استفهام پرسشی
interrogatives ادوات استفهام پرسشی
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
tracks پیدا کردن
to search out پیدا کردن
averaged پیدا کردن
average پیدا کردن
acquire پیدا کردن
pin point پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
detect پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
averaging پیدا کردن
averages پیدا کردن
gain پیدا کردن
tracked پیدا کردن
gained پیدا کردن
gains پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
find پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
detected پیدا کردن
track پیدا کردن
detecting پیدا کردن
to look up پیدا کردن
detects پیدا کردن
finds پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
stammered لکنت پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
prove opplicable مصداق پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
shock هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
respired امید تازه پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
reacts عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacting عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacted عمل کردن در پاسخ به چیزی
react عمل کردن در پاسخ به چیزی
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
responded پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
responds پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
respond پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com