English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
current files پروندههای جاری
Other Matches
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
service records پروندههای خدمتی
current files پروندههای در جریان
medical records پروندههای بهداری
parent folder پروندهای که حاوی پروندههای دیگر است
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running water اب جاری
present-day جاری
interfluous در هم جاری
interfluent در هم جاری
groovy جاری
pourer جاری
volant جاری
running جاری
gushing جاری
sluicy جاری
sister in law جاری
going جاری
current جاری
actuals جاری
currents جاری
current cell سل جاری
trill جاری شدن
trilled جاری شدن
trills جاری شدن
current price قیمت جاری
current assets دارائیهای جاری
current assets دارایی جاری
checking account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
current ratio نسبت جاری
current budget بودجه جاری
excurrent جاری شونده
electrodynamics الکترسیته جاری
disembogue جاری شدن
routine خط مشی جاری
routine روش جاری
demand deposit سپرده جاری
current yield بازده جاری
liquid limit حد جاری شدن
current cell indicator نشانگر سل جاری
current instruction دستورالعمل جاری
account cuurent حساب جاری
routinely خط مشی جاری
routinely روش جاری
current liability بدهی جاری
routines خط مشی جاری
current income درامد جاری
routines روش جاری
standing order دستور جاری
standing orders دستور جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current asset دارایی جاری
current liability بدهیهای جاری
current expenditure هزینه جاری
competitive price قیمت جاری
circulating asset دارایی جاری
callendar year سال جاری
current date تاریخ جاری
current account حساب جاری
current accounts حساب جاری
bank overdraft حساب جاری
currently بطور جاری
current loop حلقه جاری
current liabilites بدهیهای جاری
ooze جریان جاری
yields جاری شدن
flow جاری شدن
standing روش جاری
The regulations in force . مقررات جاری
Blood was running . خون جاری شد
present consumption مصرف جاری
present income درامد جاری
current جاری و روان
rules of procedure روش جاری
yielded جاری شدن
AC حساب جاری
yield جاری شدن
currents جاری و روان
yeild جاری شدن
flowed جاری شدن
tidal volume حجم جاری
working capacity سرمایه جاری
oozing جریان جاری
oozes جریان جاری
oozed جریان جاری
yeild point حد جاری شدن
During (in)the current year. درسال جاری
perfuse جاری ساختن
flows جاری شدن
outflows به بیرون جاری شدن
outflow به بیرون جاری شدن
jet مانندفواره جاری کردن
prints پس از اتمام کار جاری
flows جریان جاری کردن
active a ccount حساب متحرک یا جاری
daily routine عادت جاری روزانه
current account balance تراز حساب جاری
jets مانندفواره جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
jetting مانندفواره جاری کردن
snivel ازبینی جاری شدن
circumfluent جاری شونده دراطراف
balance on current account مانده حساب جاری
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
flow جریان جاری کردن
sniveled ازبینی جاری شدن
flowed جریان جاری کردن
flux جاری شدن گداختن
pass book دفتر حساب جاری
pouring جاری شدن یا ساختن
pouring افشاندن جاری شدن
poured جاری شدن یا ساختن
poured افشاندن جاری شدن
pour جاری شدن یا ساختن
pour افشاندن جاری شدن
tapping از شیر اب جاری کردن
blood خون جاری کردن
pour point نقطه جاری شدن
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
payment on open account پرداخت در حساب جاری
passbook دفتر حساب جاری
snivels ازبینی جاری شدن
snivelling ازبینی جاری شدن
snivelled ازبینی جاری شدن
sniveling ازبینی جاری شدن
pours جاری شدن یا ساختن
tapped از شیر اب جاری کردن
tap از شیر اب جاری کردن
bleed خون جاری شدن از
checking accounts حساب جاری بانکی
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
standing operating procedures روش جاری مخابرات
checking account حساب جاری بانکی
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
print پس از اتمام کار جاری
current rate of growth نزخ رشد جاری
printed پس از اتمام کار جاری
instants مربوط به ماه جاری
instant مربوط به ماه جاری
pours افشاندن جاری شدن
the th inst پنجم بماه جاری
bleeds خون جاری شدن از
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
emanating جاری شدن تجلی کردن
flowed جاری بودن روان شدن
routines جریان عادی عادت جاری
routinely جریان عادی عادت جاری
emanated جاری شدن تجلی کردن
routine جریان عادی عادت جاری
flows جاری بودن روان شدن
newsreels فیلم اخبار جاری روز
emanate جاری شدن تجلی کردن
newsreel فیلم اخبار جاری روز
flow جاری بودن روان شدن
confluent باهم جاری شونده متلاقی
emanates جاری شدن تجلی کردن
ancestral file که فرزند فایل جاری است
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com