English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (27 milliseconds)
English Persian
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
thicken پرپشت کردن
thickened پرپشت کردن
thickens پرپشت کردن
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
assembled سوار کردن
mounts سوار کردن
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
modulate سوار کردن
assembles سوار کردن
modulating سوار کردن
modulates سوار کردن
assemble سوار کردن
fabricated سوار کردن
mount سوار کردن
fabricate سوار کردن
fabricates سوار کردن
take up سوار کردن
fabricating سوار کردن
enchase سوار کردن
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
embarking درکشتی سوار کردن
entrain سوار کردن کشیدن
installs سوار کردن جادادن
embarked درکشتی سوار کردن
assemble سوار کردن قطعات
embark درکشتی سوار کردن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
embarks درکشتی سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
installing سوار کردن جادادن
install سوار کردن جادادن
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
set سوار کردن جاانداختن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
modulate سوار کردن موج
assembles سوار کردن قطعات
pick up سوار کردن مسافر
modulating سوار کردن موج
staging سوار کردن جا دادن
assembled سوار کردن قطعات
modulates سوار کردن موج
thickest پرپشت
thickset پرپشت
unswerving <adj.> پرپشت
exuberant پرپشت
bushy پرپشت
undeviating <adj.> پرپشت
bushiest پرپشت
bushily پرپشت
bushier پرپشت
thick پرپشت
thicker پرپشت
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
Bushy(hairy) eyebrows. ابروهای پرپشت
lushest پرپشت با شکوه
lusher پرپشت با شکوه
lush پرپشت با شکوه
steadiest پرپشت استوار
steadying پرپشت استوار
lushes پرپشت با شکوه
steadies پرپشت استوار
steadied پرپشت استوار
steady پرپشت استوار
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
Thick ( sparse , thin ) hair . موی پرپشت ( کم پشت )
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cavalry man سوار در سوار نظام
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assemble سوار کردن گردهمایی کردن
assembles سوار کردن گردهمایی کردن
mount قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled سوار کردن گردهمایی کردن
mounts قنداق سوار کردن بر پا کردن
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
langur انواع میمونهای دم دراز ودارای ابروهای پرپشت اسیا
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse اسب دار کردن سوار اسب کردن
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
luxuriated حاصلخیز شدن پرپشت شدن
luxuriate حاصلخیز شدن پرپشت شدن
luxuriates حاصلخیز شدن پرپشت شدن
luxuriating حاصلخیز شدن پرپشت شدن
trooper سوار
troopers سوار
piece سوار
pieces سوار
horsewomen سوار
outside ofa horse سوار
board سوار
horsewoman سوار
in the saddle سوار
horseback سوار
boarded سوار
vedette قراول سوار
board surfer موج سوار
armored cavalry سوار زرهی
horse man اسب سوار
reinsman اسب سوار
horsewoman سوار اسب
modulation سوار سازی
jockeys چابک سوار
washine موج سوار زن
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
horseback سوار براسب
horsewomen سوار اسب
horse breaker چابک سوار
rider سوار کار
biker موتورسیکلت سوار
upping سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
tobogganist سورتمه سوار
biker دوچرخه سوار
tobogganer سورتمه سوار
on board a ship سوار کشتی
on shipboard سوار کشتی
boot and saddle سوار شوید
surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
bicyclist دوچرخه سوار
cavalier اسب سوار
mounted سوار شده
chevalier سوار دلاور
up سوار براسب سر پا
cavalier سرباز سوار
cyclists دوچرخه سوار
jockey چابک سوار
equitant سوار بر اسب
horseman سوار کار
canter سوار اسب
equestrian چابک سوار
equestrian اسب سوار
Mts سوار شدن
canters سوار اسب
cavalry سوار زرهی
ride سوار شدن
acheval سوار بر اسب
cantering سوار اسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com