Dictiornary-Farsi | پرچکاری یک در میان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
staggered riveting	پرچکاری یک در میان


Other Matches

cold riveting	پرچکاری سرد
pneumatic riveting	پرچکاری بادی
flenged beam riveting	پرچکاری لبه دار
cleco fastener	وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock	میان چوب میان تیر
intervenient	در میان اینده واقع در میان
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
diameter	میان بر
mean water	میان اب
mean line	خط میان
shortcut	میان بر
center	میان
centred	میان
per	از میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
intershoot	در میان
amongst	در میان
diameters	میان بر
waistlines	میان
middling	میان
mesocarp	میان بر
mongst	میان
middle part	میان
into	در میان
middle	میان
overthwart	از میان
amid	در میان
staggers	یک در میان
staggering	یک در میان
stagger	یک در میان
between	میان
through	از میان
waists	میان
waist	میان
among	میان
thru	از میان
middles	میان
midrib	رگ میان
waistline	میان
crosscut	میان بر
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
cross country	میان بر
half back	میان
omphalos	میان
intercurreace	در میان امدن
interpolation	میان یابی
halt back	میان بازی کن
interpolations	میان یابی
mesothorax	میان سیه
interindividual	میان فردی
mesosphere	میان کره
interfluves	میان دو رود
mesosphere	میان- سپهر
halfback	میان بازیکن
interpersonal	میان فردی
entracte	میان پرده
intercurrent	در میان اینده
half back	میان بازی کن
intercellular	میان یاختهای
heart wood	میان چوب
midweek	میان هفته
midships	در میان کشتی
meddles	میان وسط
interpose	پا به میان گذاردن
middlemost	میان ترین
inter nos	در میان خودمان
interposed	پا به میان گذاردن
middle weight	میان وزن
interposes	پا به میان گذاردن
middle sized	میان اندازه
inter se	میان خودشان
interposing	پا به میان گذاردن
inter vivos	در میان زنده ها
midcourse	میان راه
floret of the disk	گلچه میان
midbrain	میان مغز
middle finger	انگشت میان
heartwood	میان چوب
meddled	میان وسط
mesoderm	میان پوست
decussate	یکی در میان
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
cutoff	راه میان بر
intervascular	واقع در میان رگ ها
interlucent	میان تاب
intertrial	میان کوششی
ambiequal	میان حال
ambiversion	میان گرایی
ambivert	میان گرا
an a days	یک روز در میان
intermontane	میان کوه
intersegmental	میان قطعهای
blow in	حمله از میان خط
intermural	میان دیواری
interposition	پا میان گذاری
internode	میان گره
interlocate	در میان گذاردن
insuperable	از میان برنداشتنی
cross-cultural	میان فرهنگی
intergroup	میان گروهی
enclosure	میان بار
interjacency	میان بودن
interjacency	وقوع در میان
enclosures	میان بار
duramen	میان درخت
mesencephalon	میان مغز
double space	یک سطر در میان
merlon	میان دو تیرکش
interdisciplinary	میان رشتهای
interjectory	در میان اورده
medius	انگشت میان
mediastinum	میان پرده
interjectory	در میان انداخته
diaphrgam	میان پرده
interlay	در میان گذاردن
cross cultural	میان فرهنگی
centration	میان گرایی
meddle	میان وسط
extra-mural	میان دانشگاهی
hollow <adj.>	میان تهی
triple space	دو سطر در میان
to gird up one's loins	میان بستن
to cut off a corner	میان برکردن
short cut	راه میان بر
short cuts	راه میان بر
medium term	میان مدت
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
to make mincemeat of	از میان بردن
slim jim	لاغر میان
shortcut	میان برکردن
shortcut	راه میان بر
short circuiting	میان بر زدن
high-pitched	میان فراز
parenthetical	میان دو کمانک
hollows	میان تهی
hollow	میان تهی
mezzo soprano	میان صدا
mezzo-soprano	میان صدا
mezzo-sopranos	میان صدا
With a slender waist.	میان با ریک
via	میان راه
middle-aged	میان سال
middleware	میان افزار
osculant	در میان چندچیز
middle aged	میان سال
interjecting	در میان اوردن
interjected	در میان اوردن
abrogates	از میان برده
abrogate	از میان برده
spotty	چنددر میان
bummer	چرخ میان
waists	میان تنه
interjects	در میان اوردن
intervene	در میان امدن
middleweight	میان وزن
midrange	میان دامنه
midrib	رگ میان برگ
midsection	میان بخش
meant	میان مشترک
among each other <adv.>	میان خودشان
intervenes	در میان امدن
intervened	در میان امدن
interject	در میان اوردن
navels	میان وسط
navel	میان وسط
midmost	میان ترین
diaphragm	میان پرده
middle age	میان سال
diaphragms	میان پرده
of middle a	میان سال
waist	میان تنه
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
interaxial	واقع در میان دو کوه
interjacent	در میان واقع شونده
interbedded	خوابیده در میان چینه ها
interjacent	میانی در میان افتاده
among others	میان چیزهای دیگر
among other things	میان چیزهای دیگر
interblock gap	فاصله میان بلوکی
intercolumnar	واقع در میان دو ستون
An exception is ...	میان استثناء ... است.
intercililary	واقع در میان ابروها
interdental	واقع در میان دو دندان
interdental space	فاصله میان دو دندان
interdigital	واقع در میان انگشتان
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interfacial	واقع در میان دورو
intercolonial	معمول در میان مستعمرات
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
intercellular	واقع در میان یاخته ها
interaxal	واقع در میان دو کوه
interblock gap	شکاف میان بلاکی
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
miscegenation	زناشویی میان نژادی
iteract	فاصله میان دو پرده