Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 104 (7 milliseconds)
English	Persian
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
Other Matches
crack	پریدگی
cracks	پریدگی
ghastliness	رنگ پریدگی
paleness	رنگ پریدگی
wanness	رنگ پریدگی
achroma	رنگ پریدگی
pallidness	رنگ پریدگی
tip fading	[رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
jetlag	جت زدگی
possession	جن زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
frostiness	یخ زدگی
rime	یخ زدگی
glaciation	یخ زدگی
demonomania	جن زدگی
freezes	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
previousness	شتاب زدگی
fustiness	کفک زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
mouldiness	کپک زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
moldy	کپک زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
ageing	زنگ زدگی
transfixion	حیرت زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
sun burn	افتاب زدگی
scientism	علم زدگی
rustiness	زنگ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
ageing	زنگ زدگی
afflictedness	محنت زدگی
stained	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
acariasis	کنه زدگی
stains	زنگ زدگی
acariasis	کرم زدگی
dismays	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
corrosion	زنگ زدگی
dismay	وحشت زدگی
seasickness	دریا زدگی
fouling	زنگ زدگی
stain	زنگ زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
evanescence	غیب زدگی
efflorescence	شوره زدگی
dewiness	شبنم زدگی
corrsion	زنگ زدگی
sunburn	افتاب زدگی
cataplexy	خشک زدگی
pecking	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
pecked	نوک زدگی سوراخ
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
pecks	نوک زدگی سوراخ
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
startles	پرش وحشت زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation	قحطی قحطی زدگی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com