English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
Other Matches
out of turn خارج از نوبت
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
he started at my voice از صدای من از جا پرید
He turned pale. رنگش پرید
I just couldnt go back to sleep again. خواب از سرم پرید.
It slipped my tongue. از ذهنم دررفت ( پرید )
Her face went white. صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
he bobded up like a cork عین فنر از جایش پرید
She turned as pale as death . رنگش مثل ماست سفید شد ( پرید )
I had a narrow escape. خطر از سرم ( بغل گوشم ) پرید
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
intermittence نوبت
periodicity نوبت
tertian fever نوبت سه به یک
alternation نوبت
out of turn بی نوبت
reprise نوبت
heats نوبت
tertian fever نوبت غب
turn نوبت
turns نوبت
heat نوبت
inning نوبت
tour نوبت
toured نوبت
serves نوبت
served نوبت
touring نوبت
tours نوبت
tricking نوبت
serve نوبت
tricked نوبت
trick نوبت
roundest نوبت گردکردن
shift نوبت کار
shift نوبت تعویض
trick نوبت نگهبانی
round نوبت گردکردن
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
periodic نوبت دار
shift نوبت کاری
shifts نوبت کار
shifted نوبت کاری
shifted نوبت کار
shifted نوبت تعویض
shifts نوبت تعویض
tricked نوبت نگهبانی
periods نوبت ایست
whose turn is it? نوبت کیست
movement credit نوبت حرکت
periods نوبت مرحله
periods روزگار نوبت
period نوبت مرحله
period روزگار نوبت
period نوبت ایست
it is my lead نوبت من است
tricking نوبت نگهبانی
intermittent نوبت دار
round robin نوبت گردشی
round robin با گردش نوبت
handout نوبت بازی
handouts نوبت بازی
penalty از کف دادن نوبت
penalties از کف دادن نوبت
prime shift نوبت اول
shifts نوبت کاری
shift schedule برنامه نوبت کاری
collocation نظم نوبت وترتیب
outed نوبت سرویس اسکواش
out- نوبت سرویس اسکواش
it is your move نوبت شما است
on deck در انتظار نوبت شنا
on deck دونده منتظر نوبت
rotas جدول نوبت خدمت
rota جدول نوبت خدمت
out نوبت سرویس اسکواش
air register تنظیم نوبت پرواز
say نوبت حرف زدن
says نوبت حرف زدن
batters توپزنی که نوبت اوست
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
batter توپزنی که نوبت اوست
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
My turn! حالا نوبت منه!
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
roundest نوبت گرد کردن
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
round نوبت گرد کردن
striker کروکه بازی که نوبت اوست
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
wickets میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wicket میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
non combatant خارج از صف
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
externally از خارج
externals خارج
out خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
non-combatant خارج از صف
out of خارج از
non-combatants خارج از صف
outside [of] <adv.> خارج [از]
outed خارج
aroint خارج شو
out- خارج
forth of خارج از
off side خارج از خط
out of tune خارج
outsides در خارج
outside خارج
outsides خارج
abroad خارج
off خارج از
outside در خارج
out-of- خارج از
external خارج
per خارج از
derailing از خط خارج شدن
eject خارج کردن
off duty خارج از نگهبانی
beside the mark خارج ازموضوع
off duty خارج از خدمت
ejected خارج کردن
beside the question خارج از موضوع
derailed از خط خارج کردن
begone خارج شو عزیمت کن
derailing از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
anieoro از داخل به خارج
derails از خط خارج کردن
from outside از خارج [از شهر]
abaxile خارج از مرکز
outbound خارج ازمحدوده
outbound مربوط به خارج
acentric خارج از مرکز
ejects خارج کردن
out-of- در خارج بواسطه
out of در خارج بواسطه
egress خارج شدن
nonsense خارج از منطق
overseas خارج ازکشور
abroad خارج از کشور
from out of town از خارج [از شهر]
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
outdoors خارج از منزل
without بطرف خارج
ejecting خارج کردن
off key خارج از مایه
popping خارج شدن
off season خارج از فصل
outboard bearing یاتاقان خارج
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
out of proportion خارج از اندازه
out of phase خارج از فاز
out of line خارج از خط جبهه
out of door خارج ازمنزل
out of action خارج ازنبرد
off center خارج از مرکز
out of question خارج از موضوع
not to the point خارج از موضوع
outbye خارج از دور از
ouyby خارج از دور از
extra-marital خارج از زناشویی
unship خارج کردن
To fall out. از صف خارج شدن
to rule out خارج کردن
to pass off خارج شدن
to fall out خارج شدن
submultiple خارج قسمت
standaway خارج از بدن
soto uke دفاع از خارج
phase out خارج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com