Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
divagation	پریشان گویی
labyrinthine speech	پریشان گویی
polylogia	پریشان گویی
polyphrasia	پریشان گویی
Other Matches
chiromancy	پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet	پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
heartsick	پریشان
depressed	پریشان
disconsolate	پریشان
deuced	پریشان
at fault	پریشان
dishevelled	پریشان
ramblingly	پریشان
distressful	پریشان
hag ridden	پریشان
disheveled	پریشان
absent-minded	پریشان خیال
absent-mindedly	پریشان خیال
absent minded	پریشان خیال
afflict	پریشان کردن
afflicting	پریشان کردن
afflicts	پریشان کردن
abstracted	پریشان خیال
uneasily	پریشان خیال
uneasy	پریشان خیال
he is out of his senses	حواسش پریشان
confound	پریشان کردن
nonplus	پریشان کردن
confounds	پریشان کردن
agitate	پریشان کردن
ailed	پریشان کردن
ail	پریشان کردن
agitates	پریشان کردن
preoccupiedly	با حواس پریشان
faraway	پرت پریشان
put about	پریشان شدن
oppressing	پریشان کردن
oppresses	پریشان کردن
oppress	پریشان کردن
dishevel	پریشان کردن
god-forsaken	پریشان حال
unease	پریشان حالی
distraught	پریشان حواس
ails	پریشان کردن
absent	پریشان خیال
disheveled hair	زلف پریشان
towhead	پریشان گیسو
preoccupied	پریشان حواس
far away	پریشان خیال
elflock	زلف پریشان
to groan inwardly	پریشان بودن
absentminded	پریشان خیال
disturbed children	کودکان پریشان
distractive	پریشان سازنده
tousy	پریشان مچاله
scatter brained	پریشان خیال
scatters	پریشان کردن افشاندن
scatter	پریشان کردن افشاندن
featherhead	شخص پریشان حواس
buffaloes	پریشان کردن ترساندن
buffalo	پریشان کردن ترساندن
desolately	بطور ویران یا پریشان
nitwits	ادم پریشان حواس
nitwit	ادم پریشان حواس
abstraction	پریشان حواسی اختلاس
stresses	سختی پریشان کردن
stress	سختی پریشان کردن
scatterbrain	ادم پریشان فکر
scatterbrains	ادم پریشان فکر
abstractions	پریشان حواسی اختلاس
stressing	سختی پریشان کردن
to space out	پریشان خیال شدن
divagate	پرت شدن پریشان گفتن
tousle	برهم زدن پریشان کردن
faze	درهم ریختن پریشان کردن
discompose	مضطرب ساختن پریشان کردن
dismal	پریشان کننده ملالت انگیز
fazed	درهم ریختن پریشان کردن
fazes	درهم ریختن پریشان کردن
fazing	درهم ریختن پریشان کردن
featherbrain	ادم حواس پرت پریشان خیال
I was devastated. <idiom>	من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
They were devastated by the news.	این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
scandals	بد گویی
scandal	بد گویی
candour	رک گویی
plain speaking	رک گویی
outdpokenness	رک گویی
downrightness	رک گویی
free spokenness	رک گویی
knop	گویی
hypophrasia	کم گویی
so to peaking	گویی
to stab in the back	بد گویی
ingenuousness	رک گویی
hypologia	کم گویی
pauciloquy	کم گویی
candor	رک گویی
one would say	گویی
as thought	گویی
laconic speech	کم گویی
soliloquies	تک گویی
soliloquy	تک گویی
wittiness	لطیفه گویی
knob	دستگیره گویی
knobs	دستگیره گویی
to speak ill of	بد گویی کردن از
ironies	وارونه گویی
to fling d.	بد گویی کردن
free spokenness	ساده گویی
irony	وارونه گویی
tautologize	مکرر گویی
stilted speech	مطنطن گویی
somniloquy or quence	سخن گویی
gratulation	تبریک گویی
facetiousness	بذله گویی
extemporization	بالبداهه گویی
wittiness	بذله گویی
waggery	بذله گویی
vituperation	ناسزا گویی
gossips	اراجیف بد گویی
gossiped	اراجیف بد گویی
gossip	اراجیف بد گویی
verbalization	دراز گویی
divination	غیب گویی
unreserve	بی پرده گویی
tympany	گزافه گویی
echolalia	پژواک گویی
echophrasia	پژواک گویی
rodomontade	گزاف گویی
knocks	بد گویی کردن از
soliloquize	تک گویی کردن
ellipsis	بریده گویی
iterance	باز گویی
pseudology	دروغ گویی
wit	بذله گویی
prate	یاوه گویی
lallation	کودکانه گویی
logorrhea	پراکنده گویی
poeticism	شعر گویی
wits	بذله گویی
open heartedness	رک گویی صداقت
jest	بذله گویی
missatement	خلاف گویی
repetitions	باز گویی
ranten	بیهوده گویی
knocked	بد گویی کردن از
so to speak	چنانکه گویی
invective	ناسزا گویی
knock	بد گویی کردن از
self contradiction	تناقض گویی
repetition	باز گویی
scandalum magnatum	بد گویی از بزرگان
rhodomontade	گزاف گویی
idioglossia	نامفهوم گویی
idiolalia	مهمل گویی
revilement	ناسزا گویی
reticency	سکوت کم گویی
jests	بذله گویی
jocose	بذله گویی
jocosely	بذله گویی
exaggeration	گزافه گویی
rant	بیهوده گویی
ranted	بیهوده گویی
ranting	بیهوده گویی
rants	بیهوده گویی
cluttering	بریده گویی
door-knob	دستگیره گویی
disclosure	بی پرده گویی
metonymy	به تقریب گویی
piffle	مهمل گویی
reticence	سکوت کم گویی
verbosity	اطناب گویی
premonitions	شوم گویی
premonition	شوم گویی
contradiction	خلاف گویی
restatement	باز گویی
restatements	باز گویی
improvisation	بدیهه گویی
disclosures	بی پرده گویی
overstatement	گزافه گویی
leasing	دروغ گویی
ambage	ابهام گویی
contradictions	خلاف گویی
incoherence	گسسته گویی
bullshit	گزافه گویی
tachyphemia	شتابان گویی
word salad	اشفته گویی
witticism	بذله گویی
overstatements	گزافه گویی
gossiping	اراجیف بد گویی
witticisms	بذله گویی
agitolalia	شتابان گویی
tachylalia	شتابان گویی
natters	یاوه گویی کردن
obsequiousness	تملق مزاج گویی
recriminative	پس دهنده بد گویی یا تهمت
deliriousness	پرت گویی [روانشناسی]
deliriousness	هذیان گویی [روانشناسی]
recriminatory	پس دهنده بد گویی یاتهمت
natter	یاوه گویی کردن
veridical	از روی حقیقت گویی
nattered	یاوه گویی کردن
nattering	یاوه گویی کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com