Dictiornary-Farsi | پر گرفتاری درهم وبرهم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم


Other Matches

sloppily	درهم وبرهم
sloppy	درهم وبرهم
hotchpotch	اش درهم وبرهم
shagged	درهم وبرهم
turbid	درهم وبرهم
hurry skurry	درهم وبرهم
pial	درهم وبرهم
in a tangle	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
galley west	درهم وبرهم
higgledy piggledy	درهم وبرهم
tousy	درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
farrago	توده درهم وبرهم
muddle	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
salmagundi	چیز درهم وبرهم
disorganises	درهم وبرهم کردن
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
disorganize	درهم وبرهم کردن
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
tangle	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
elflock	موی درهم وبرهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
tangles	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
shags	درهم وبرهم ساختن
muddled	درهم وبرهم کردن
muddles	درهم وبرهم کردن
shagging	درهم وبرهم ساختن
muddling	درهم وبرهم کردن
shag	درهم وبرهم ساختن
disorganizing	درهم وبرهم کردن
burble	درهم وبرهم سخن گفتن
potpourris	تنوع مخلوط درهم وبرهم
burbled	درهم وبرهم سخن گفتن
burbling	درهم وبرهم سخن گفتن
potpourri	تنوع مخلوط درهم وبرهم
burbles	درهم وبرهم سخن گفتن
snafu	اشفته بودن درهم وبرهم کردن
topsy-turvy world [upside-down world]	جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
muss	درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
helter skelter	بطور درهم وبرهم هرج ومرج
shagging	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shag	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shags	موی کرک شده موی درهم وبرهم
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
hodgepodge	چیزدرهم وبرهم
scraping	گرفتاری
nodus	گرفتاری
scrape	گرفتاری
tanglement	گرفتاری
scraped	گرفتاری
scrapes	گرفتاری
hitches	گرفتاری
hitched	گرفتاری
hitch	گرفتاری
hot potato	گرفتاری
hot potatoes	گرفتاری
captivity	گرفتاری
involvement	گرفتاری
hassling	گرفتاری
captive state	گرفتاری
hitching	گرفتاری
assurance	گرفتاری
hassle	گرفتاری
assurances	گرفتاری
hassled	گرفتاری
hassles	گرفتاری
enthralment	گرفتاری
entanglements	گرفتاری
entanglement	گرفتاری
snarl	گرفتاری گوریدگی
mire	لجن گرفتاری
jeopardy	گرفتاری حقوقی
snarling	گرفتاری گوریدگی
snarls	گرفتاری گوریدگی
addle	سختی گرفتاری
constraint	قید گرفتاری
snarled	گرفتاری گوریدگی
tangled hair	موی ژولیده یادرهم وبرهم
encumbrances	اسباب زحمت گرفتاری
ado	پرمشغله بودن گرفتاری
encumbrance	اسباب زحمت گرفتاری
disembarrass	از گرفتاری خلاص کردن
to be over the worst <idiom>	از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump [American] <idiom>	از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods <idiom>	از گرفتاری فارغ شدن
to come out of the woods <idiom>	از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook <idiom>	از گرفتاری فارغ شدن
plight	تعهد دادن گرفتاری
locomotor	دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
locomotory	دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
grunter	خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
I didn't intend to involve you in this mess.	من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
currency of early islam	درهم
graded sand	شن درهم
uptight	درهم
mixed	درهم
shaggy	درهم
hash	درهم
the name of the unit of silver	درهم
drachm	درهم
entangled	درهم
garbled	درهم
drachma	درهم
drachmas	درهم
unsettled	درهم
drachmae	درهم
hash total	جمع کل درهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
condenser	درهم فشارنده
taut	درهم پیچیدن
foul-ups	درهم گوریدگی
break down	درهم شکستن
at sixes and sevens	درهم و برهم
foul-ups	درهم و برهمی
higgledy-piggledy	درهم برهمی
meshed	درهم جا افتاده
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
anastomois	درهم بازشدگی
disarray	درهم وبرهمی
fondu	درهم امیزنده
foul-up	درهم گوریدگی
off the rails	مختل درهم
interfluous	درهم امیزنده
intwine	درهم بافتن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
turbidness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
puchery	درهم کشیدن
messiness	درهم برهمی
mixed environment	محیط درهم
muss	درهم وبرهمی
pleach	درهم بافتن
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
in a bad order	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
hugger mugger	درهم وبرهمی
dumped rockfill	درهم سنگریز
foul-up	درهم و برهمی
elusory	درهم برهم
cramped	درهم و برهم
emboly	درهم فرورفتگی
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
writhen	درهم پیچیده
wild and woolly	درهم ریخته
unorganized	درهم و برهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
tear up	درهم دریدن
olio	درهم و برهم
misrules	درهم وبرهمی
helter-skelter	درهم برهم
imbroglios	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
jumble	درهم امیختگی
jumbled	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
jumbling	درهم امیختگی
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
mats	درهم گیرکردن
intertwine	درهم پیچیدن
mat	درهم گیرکردن
overwhelmed	درهم شکستن
hash	درهم کردن
intertwining	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
disrupts	درهم گسیختن
misruling	درهم وبرهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
misruled	درهم وبرهمی