Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
doctor to the company	پزشک شرکت
Other Matches
letterheads	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation	شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation	شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
private	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource	به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger	شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless	شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
medic	پزشک
medical man	پزشک
medical officer	پزشک
master physician	سر پزشک
interne	پزشک
chiropodist	پزشک پا
chiropodists	پزشک پا
practitioner	پزشک
doc	پزشک
practitioners	پزشک
physician	پزشک
physicians	پزشک
aesculapian	پزشک
docs	پزشک
medical officer	سر پزشک
house	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
practitioner	دام پزشک
practitioner	دندان پزشک
surgeon general	پزشک ارشد
surgeon	پزشک جراح
surgeons	پزشک جراح
physician in attendance	پزشک معالج
house physician	پزشک مقیم
farriers	دام پزشک
farrier	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
medico	پزشک طبیب
medico legal examiner	پزشک قانونی
medicine man	پزشک قبیله
medical examiner	پزشک قانونی
neuropathist	پزشک اعصاب
ophthalmologist	چشم پزشک
doctor-to-be	پزشک آینده
psychopathist	پزشک دیوانگان
practitioners	دام پزشک
mad doctor	پزشک دیوانگان
doctor	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
family doctors	پزشک خانواده
family doctor	پزشک خانواده
a fake doctor	پزشک قلابی
certificate of a doctor	گواهی پزشک
general practitioner	پزشک عمومی
oculists	چشم پزشک
aurist	پزشک گوش
doctoring	پزشک دکتر
oculist	چشم پزشک
alienist	پزشک دیوانگان
doctors	پزشک دکتر
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
practician	پزشک دست در کار
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
extern	کمک پزشک روزانه
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
medicaster	پزشک زبان باز
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
internist	پزشک امراض داخلی
business group	شرکت سهامی [شرکت]
body corporate	شرکت شرکت سهامی
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
component command	قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
participation	شرکت
enterprise	شرکت
cahoot	شرکت
associations	شرکت
enterprises	شرکت
concerns	شرکت
concern	شرکت
fellowsh	شرکت
consociation	شرکت
EIS	ول شرکت
association	شرکت
company	شرکت
partnership	شرکت
partnerships	شرکت
houses	شرکت
housed	شرکت
contribution	شرکت
contributions	شرکت
firm	شرکت
firmer	شرکت
handing	شرکت
firmest	شرکت
firms	شرکت
hand	شرکت
incorporation	شرکت
companies	شرکت
house	شرکت
corporations	شرکت
business	شرکت
businesses	شرکت
corporation	شرکت
artieles of association	شرکت ناور
associated company	شرکت وابسته
economic unit	خانوار شرکت
associative	شرکت پذیر
electric company	شرکت برق
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
articles of assosiation	اساسنامه شرکت
invalidation of company	بطلان شرکت
article of a company	اساسنامه شرکت
associativity	شرکت پذیری
article of association	اساسنامه شرکت
general partnership	شرکت تضامنی
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
branch of a company	شعبه شرکت
civil partnership	شرکت مدنی
cooperative	شرکت تعاونی
commercial company	شرکت تجاری
commercial firm	شرکت تجارتی
company law	قوانین شرکت
compulsory partnership	شرکت قهری
company network	شبکه شرکت
company union	اتحادیه شرکت
company secretary	منشی شرکت
cooperative company	شرکت تعاونی
champerty	شرکت در دعوا
dissolution of partner ship	فسخ شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of a company	انحلال شرکت
datapro	یک شرکت تحقیقاتی
corporativism	شرکت گرایی
corporately	بصورت شرکت
corporate appraisal	ارزیابی شرکت
cooperative society	شرکت تعاونی
certificate of incorporation	شرکت نامه
mutual company	شرکت تعاونی
company seal	مهر شرکت
play ball with someone <idiom>	شرکت منصفانه
stock company	شرکت سهامی
sit out	شرکت نداشتن در
shipping company	شرکت کشتیرانی
shipping agent	شرکت حمل
proprietary company	شرکت خصوصی
proportional liability partnership	شرکت نسبی
private corporation	شرکت خصوصی
private company	شرکت خصوصی
subsidiary company	شرکت فرعی
take a hand at	شرکت کردن در
airlines	شرکت هواپیمایی
airline	شرکت هواپیمایی
sit in on <idiom>	شرکت درجلسه
winding up	انحلال شرکت
voluntary partnership	شرکت اختیاری
unlimited liability company	شرکت تضامنی
trading company	شرکت تجارتی
to sit out	شرکت نداشتن در
to play at	شرکت کردن در
tandy corporation	شرکت Tandy

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com