Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
pathologist
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
Other Matches
pathologists
اسیب شناس
pathologist
اسیب شناس
psychopathologist
اسیب شناس روانی
neuropathologist
اسیب شناس اعصاب
pathology
اسیب شناسی
pathologic
وابسته به اسیب شناسی
graphopathology
اسیب شناسی خط شناختی
psychopathology
اسیب شناسی روانی
social pathology
اسیب شناسی اجتماعی
psychopathology
علم اسیب شناسی روانی
phytopathologic
وابسته به اسیب شناسی گیاهان
virologist
متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
torts
اسیب
harming
اسیب
harms
اسیب
damage
اسیب
tort
اسیب
harm
اسیب
injury
اسیب
inconveniencing
اسیب
inconveniences
اسیب
inconvenience
اسیب
what impaired his reputation
وی اسیب زد
head injury
اسیب سر
harmed
اسیب
inconvenienced
اسیب
to escape with life and limb
بی اسیب
traumas
اسیب
traumatic
اسیب زا
pathology
اسیب
trauma
اسیب
lesions
اسیب
lesion
اسیب
teen
اسیب
injury
اسیب خسارت
marred
اسیب رساندن
invulnerability
اسیب ناپذیری
tennis elbow
اسیب ارنج
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
marred
اسیب زدن
damage
اسیب دیدن
psychic trauma
اسیب روانی
mar
اسیب زدن
mar
اسیب رساندن
harm
اسیب رساندن
pathological
اسیب شناختی
harms
اسیب رساندن
nobbeing
اسیب رسان
crippling
اسیب دیدن
harming
اسیب رساندن
out of harm's way
دوراز اسیب
cripples
اسیب دیدن
crippled
اسیب دیدن
cripple
اسیب دیدن
harmed
اسیب رساندن
vulnerability
اسیب پذیری
vulnerable
اسیب پذیر
damaging
اسیب اور
marring
اسیب رساندن
impaired
اسیب زدن
injures
اسیب زدن
damage control
اسیب گیری
brain injury
اسیب مغزی
birth injury
اسیب تولد
traumatophobia
اسیب هراسی
harmavoidance
اسیب گریزی
injure
اسیب زدن
impair
اسیب زدن
injurious
اسیب رسان
deleterious
اسیب رسان
endamage
اسیب رساندن
traumatic experience
تجربه اسیب زا
injuring
اسیب زدن
impairs
اسیب زدن
impairing
اسیب زدن
break down
اسیب دیدن
marring
اسیب زدن
i hurt my self
اسیب دیدم
traumatism
اسیب دیدگی
brain damage
اسیب مغزی
damage control party
گروه اسیب گیر
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
obs
نشانگان اسیب مغزی
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
organic brain syndrome
نشانگان اسیب مغزی
damage density
چگالی اسیب رسانی
brain injured
اسیب دیده مغزی
vulnerability
قابلیت اسیب پذیری
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
hurts
خسارت رساندن اسیب
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
adventitious deafness
ناشنوایی اسیب زاد
hurt
اسیب زدن به ازردن
hurt
خسارت رساندن اسیب
marring
صدمه زدن اسیب
hurting
اسیب زدن به ازردن
mar
صدمه زدن اسیب
i hurt my finger
انگشتم اسیب دید
marred
صدمه زدن اسیب
it will injure his prestige
به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
irreversible damage
اسیب جبران ناپذیر
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
susceptibility
درمعرض اسیب بودن
hurts
اسیب زدن به ازردن
injured muscle
عضله اسیب دیده
vulnerable area
منطقه اسیب پذیر
hurting
خسارت رساندن اسیب
traumas
ضربه روحی روان اسیب
traumatic neurosis
روان رنجوری اسیب زاد
vulnerable area
منطقه اسیب پذیری هدف
repetitive stress injury
اسیب ناشی از فشار تکراری
traumatic psychosis
روان پریشی اسیب زاد
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
trauma
ضربه روحی روان اسیب
elizur's test for organicity
ازمون اسیب مغزی الیزور
traumatic delirium
روان اشفتگی اسیب زاد
the victims of the earthquake
اسیب دیگان از زمین لرزه
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
blemished
اسیب زدن لکه دار کردن
damage
ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
strain
در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
blemishes
اسیب زدن لکه دار کردن
blemishing
اسیب زدن لکه دار کردن
ding
قسمت اسیب دیده تخته موج
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
the ship was hulled
تنه کشتی اسیب دید یا سوراخ شد
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
strains
در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
pneumothorax
اسیب به ریه و قلب در نتیجه فشار زیر اب
nerved
قطع عصب پای اسیب دیده اسب
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
disabled list
فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
put-downs
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
warned exposed
قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
bench by a back injury
خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
put-down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
dunnage
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
mediastinal emphsema
اسیب رسیدن به قلب و ریه درموقع خروج هوا از ریه
brush
اسیب رساندن مچ پای اسب با پای دیگر
brushes
اسیب رساندن مچ پای اسب با پای دیگر
physiognomic
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
invulnerable
زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
serologist
ویژه گر سرم شناسی
mycologist
ویژه گر قارچ شناسی
speedy cut
اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
sinologue
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
sinologist
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
therapist
متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapists
متخصص درمان شناسی درمان شناس
penny wise and pound foolish
دینار شناس و ریال شناس
lapidary
سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian
سنگ شناس گوهر شناس
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
entomology
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
lateral meniscus
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
philology
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
bacteriologic
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
physicians
پزشک
medical officer
سر پزشک
physician
پزشک
chiropodists
پزشک پا
practitioner
پزشک
medical man
پزشک
medical officer
پزشک
interne
پزشک
chiropodist
پزشک پا
medic
پزشک
doc
پزشک
practitioners
پزشک
master physician
سر پزشک
docs
پزشک
aesculapian
پزشک
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
family doctor
پزشک خانواده
surgeon
پزشک جراح
surgeons
پزشک جراح
certificate of a doctor
گواهی پزشک
alienist
پزشک دیوانگان
family doctors
پزشک خانواده
doctor to the company
پزشک شرکت
house physician
پزشک مقیم
aurist
پزشک گوش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com