English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
like father like son پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوان و مخوانش پسر
Other Matches
mark sense reader نشان خوان
optical mark reader نشان خوان نوری
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
an omnivorous reader <idiom> خر خوان
lip reader لب خوان
table خوان
recitalist تک خوان
tabled خوان
tables خوان
tabling خوان
soloist تک خوان
soloists تک خوان
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
threnodist مرثیه خوان
psalmist مزمور خوان
mourners نوحه خوان
yodeler اواز خوان
lamenter مرثیه خوان
braggart رجز خوان
singer اواز خوان
studious کتاب خوان
document reader سند خوان
night raven مرغ شب خوان
card reader کارت خوان
weeper نوحه خوان
cantatrice زن اوازه خوان
braggarts رجز خوان
character reader دخشه خوان
singers اواز خوان
epistoler رساله خوان
epistler رساله خوان
epigraphist کتیبه خوان
studious درس خوان
crooner اواز خوان
crooners اواز خوان
mourner نوحه خوان
badge reader نشانه خوان
peayer دعا خوان
tape reader نوار خوان
optical character reader کاراکترنوری خوان
gleeman حماسه خوان
gospeller انجیل خوان
phrenologist جمجمه خوان
sopranist زیر خوان
sopranist ششدانگ خوان
songstress زن اواز خوان
songster غزل خوان
songster اواز خوان
page reader صفحه خوان
ballad singer تصنیف خوان
scrimmager رجز خوان
prayerful نماز خوان
decoder رمز خوان
optical reader نور خوان
prelector خطابه خوان
film reader فیلم خوان
beadsman فاتحه خوان مزدور
magnetic tape reader نوار مغناطیسی خوان
triller اواز خوان باتحریر
optical mark reader علامت خوان نوری
disk drive head نوک دیسک خوان
optical page reader صفحه نوری خوان
lay clerk سرود خوان کلیسا
singin bird پرنده اواز خوان
busker آواز خوان دورهگرد
buskers آواز خوان دورهگرد
cantor اواز خوان مذهبی
chanter سرود خوان کلیسا
optical mark reader علامت نوری خوان
artiste اوازه خوان یا رقاص
major domo نافر خوان سالار
optical character reader دخشه خوان نوری
references کتاب بس خوان بازگشت
artistes اوازه خوان یا رقاص
paper tape reader نوار کاغذی خوان
reference کتاب بس خوان بازگشت
psalmodist زبور خوان مزمورسرا
major-domos نافر خوان سالار
major-domo نافر خوان سالار
threnodist روضه خوان مرثیه نویس
choristers اوازه خوان جزو دسته خوانندگان
chorister اوازه خوان جزو دسته خوانندگان
The singer made some recordings ,. آوازه خوان چند صفحه پرکرد
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
natural philosopher فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
omr را با علامت خوان نوری تشخیص میدهد و وارد کامپیوتر میکند
optical قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
peripheral وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
flicker free ی ندارد
he is not of that stamp را ندارد
there is no style about her ندارد
there is no limit to it حد ندارد
it does not weigh with me ندارد
interactive video سیستمی که از اتصال کامپیوتری به دیسک خوان اسفاده میکند تا توان پردازش و تصاویر واقعی و متحرک را ایجاد کند
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
it is a soft snap کاری ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
it is well enough عیبی ندارد
it lacks soul روح ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
no matter اهمیت ندارد
no object اهمیت ندارد
hadn't ندارد نبایستی
he has no temperature to day امروز تب ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
he has no excuse what عذری ندارد
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
he has no manners اداب ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
h does not w.much چندان وزنی ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
there is no reason هیچ دلیل ندارد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
he is short of hands کارگر کافی ندارد
he is at a loose end کار معینی ندارد
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
crying is useless گریه سودی ندارد
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
he means well قصد بدی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
many hands make light work <proverb> یک دست صدا ندارد
That's not so! این حقیقت ندارد!
domains برنامهای که حق کپی ندارد
it matters little چندان اهمیت ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
his intentions are good خیال بدی ندارد
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
it is of no importance هیچ اهمیت ندارد
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
it is of no moment هیچ اهمیت ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
auto توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
autos توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
His greed knows no limits. حرص وطمع اش اندازه ندارد
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
he has no friends او هیچ دوست و اشنایی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
you are welcome کاری نکردم اهمیت ندارد
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com