English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
Other Matches
straddles گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
to wear mourning پوشیدن سیاه پوشیدن
they parted with each other از هم جدا شدند
they were made one با هم یکی شدند
they muliplied by generation با زاد و ولدزیاد شدند
They grew attached ( attracted) to each other. به همدیگر علاقمند شدند
they took refuge in a cave در غاری پنهان شدند
the boys were excused شاگردان مرخص شدند
they sought of him a miracle معجزهای از او خواستار شدند
the troops were scattered سپاهیان متفرق شدند
those who did not fear won انهایی که نترسیدندپیروز شدند
the party rallied round him ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
Several engineeres were removed from office. چندین مهندس از کار بر کنار شدند
housekeeping مجموعه دستوراتی که یک بار اجرا شدند
How many students passed the exam? چند نفر در امتحان قبول شدند؟
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
the judges were influenced by داوران زیر نفوذ او واقع شدند
omission factor تعداد متنهای مربوطه که در یک جستجو گم شدند
The officers were brifed on (about) the detailes. افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
mix up, caution موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
Many people were hurt when the boiler exploded. وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
Due to the review security procedures were modified . به علت بررسی روش های امنیتی اصلاح شدند.
pelasgic نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
reamer گشاد کن
wide گشاد
looser گشاد
straddles گشاد با زی
loose گشاد
loose-fitting گشاد
loose fitting گشاد
straddled گشاد با زی
wider گشاد
widest گشاد
straddle گشاد با زی
loosest گشاد
broad گشاد
broadest گشاد
broader گشاد
indue پوشیدن
wear پوشیدن
wears پوشیدن
hide پوشیدن
hides پوشیدن
go into پوشیدن
to put on پوشیدن
masks پوشیدن
mask پوشیدن
overlays پوشیدن
overlaying پوشیدن
overlaid پوشیدن
overlay پوشیدن
dilatant گشاد شونده
bigmouthed دهن گشاد
wide mouthed دهن گشاد
bell mouthed دهن گشاد
slop شلوار گشاد
slip-ons لباس گشاد
slopped شلوار گشاد
slopping شلوار گشاد
straddles گشاد نشستن
straddle گشاد نشستن
straddled گشاد نشستن
dilating گشاد کردن
dilate گشاد کردن
dilates گشاد کردن
stretchier گشاد شونده
stretchiest گشاد شونده
reaming گشاد کردن
stretchy گشاد شونده
ream گشاد کردن
pajamas شلوار گشاد
spacious جامع گشاد
slip on لباس گشاد
to pass over چشم پوشیدن از
to dress up لباس پوشیدن
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
to wear willow سیاه پوشیدن
put on <idiom> لباس پوشیدن
have on <idiom> پوشیدن چیزی
forgo چشم پوشیدن از
befog بامه پوشیدن
wearing وابسته به پوشیدن
pass over چشم پوشیدن
bundle up زیادلباس پوشیدن
shirts پیراهن پوشیدن
shoeing کفش پوشیدن
waive چشم پوشیدن از
waived چشم پوشیدن از
waives چشم پوشیدن از
sandal صندل پوشیدن
shoe کفش پوشیدن
sandals صندل پوشیدن
shirt پیراهن پوشیدن
shoes کفش پوشیدن
tog لباس پوشیدن
dress لباس پوشیدن
relinquishes چشم پوشیدن
dresses لباس پوشیدن
habits :جامه پوشیدن
sock جوراب پوشیدن
habit :جامه پوشیدن
relinquished چشم پوشیدن
relinquish چشم پوشیدن
jar شیشه دهن گشاد
jar کوزه دهن گشاد
mason jar کوزه دهن گشاد
robes لباس بلند و گشاد
jarred کوزه دهن گشاد
capacious گنجایش دار گشاد
jars کوزه دهن گشاد
jarred شیشه دهن گشاد
varicosity گشاد شدگی سیاهرگ
to let out افشاکردن گشاد کردن
jars شیشه دهن گشاد
oxbags شلوار خیلی گشاد
robe لباس بلند و گشاد
mother hubbard لباس گشاد زنانه
oxford bags شلوار خیلی گشاد
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
sack پیراهن گشاد و کوتاه
Wellington چکمه دهان گشاد
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
wide-eyed دارای چشم گشاد
blouses پیراهن یاجامه گشاد
slack کساد کردن گشاد
wide eyed دارای چشم گشاد
astraddle دارای پای گشاد
varix variously سیاهرگ گشاد شده
slackest کساد کردن گشاد
slacks کساد کردن گشاد
dalmatic خرقه استین گشاد
clump block قرقره دهان گشاد
blouse پیراهن یاجامه گشاد
carboy تنگ دهن گشاد
wrap up <idiom> لباس گرم پوشیدن
to deny oneself از خود چشم پوشیدن
disguising جامه مبدل پوشیدن
to throw something overboard چشم پوشیدن از چیزی
to rustle in silks جامه ابریشمی پوشیدن
decked out <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
disguises جامه مبدل پوشیدن
doll up <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning. سیاه پوشیدن ( عزاداری )
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
disguise جامه مبدل پوشیدن
to wear motley چهل تیکه پوشیدن
to release one's right از حق خود چشم پوشیدن
disguised جامه مبدل پوشیدن
to garb oneself in silk جامه ابریشمی پوشیدن
mab نامرتب لباس پوشیدن
enshoud کفن کردن پوشیدن
quiteclaim چشم پوشیدن از واگذارکردن
enshrouded کفن کردن پوشیدن
enshroud کفن کردن پوشیدن
enshrouding کفن کردن پوشیدن
enshrouds کفن کردن پوشیدن
patches ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
patch ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
risked گشاد بازی بخطر انداختن
To widen a road . جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
straddle میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
risking گشاد بازی بخطر انداختن
straddles میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risks گشاد بازی بخطر انداختن
risk گشاد بازی بخطر انداختن
carronade یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
spare مضایقه کردن چشم پوشیدن از
ignore نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
to take up one's livery جامه نوکر بابی پوشیدن
spared مضایقه کردن چشم پوشیدن از
ignores نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignoring نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
To give up the idea. چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
To overlook. To turn a blind eye. چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
redress دوباره پوشیدن جبران کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com