Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
return
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
returns
پس فرستادن عودت
Other Matches
returned
عودت
returning
عودت
return
عودت
returns
عودت
relapse
عودت
relapsed
عودت
relapsing
عودت
relapses
عودت
returns
عودت دادن
return
عودت دادن
returned
عودت دادن
turn in ship
برگ عودت
sale or return
فروش یا عودت
returning
عودت دادن
return of a guarantee
عودت ضمانتنامه
return of guarantee
عودت ضمانتنامه
turn in ship
برگ عودت به انبار
automatic return
سیستم عودت خودکار وسایل
materials returned note
یادداشت مواد عودت داده شده
counter recoil
عمل عاید عمل عودت لوله
remitting
فرستادن
remitted
فرستادن
send back
پس فرستادن
sending
فرستادن
sends
فرستادن
consigning
فرستادن
remits
فرستادن
remit
فرستادن
send
فرستادن
to send back
پس فرستادن
send in
فرستادن
send round
فرستادن
to a. letter
فرستادن
consigns
فرستادن
send out
فرستادن
hand over
فرستادن
despatch
فرستادن
dispateh
فرستادن
to send off
فرستادن
consigned
فرستادن
dispatched
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
dispatch
فرستادن
packs
فرستادن
dispatches
فرستادن
pack
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
to send off
فرستادن
despatches
فرستادن
consign
فرستادن
despatched
فرستادن
despatching
فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
delegating
به نمایندگی فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
remittances
فرستادن پول
consignment
امانت فرستادن
consignments
امانت فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
send up
بزندان فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
pulsing
فرستادن موج
call for some one
پی کسی فرستادن
remittance
فرستادن پول
delegate
به نمایندگی فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
issues
نشریه فرستادن
issue
نشریه فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
issued
نشریه فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
forward
فرستادن رساندن
to send for a person
بی کسی فرستادن
mail
باپست فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
mails
باپست فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
to send to the press
برای چاپ فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
despatched
روانه کردن فرستادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
despatching
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
despatches
روانه کردن فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
روانه کردن فرستادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
fade
کج فرستادن گوی گلف
radios
پیام رادیویی فرستادن
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
multiplex
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
cuts
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
purge valve
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
cut
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
places
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
placing
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
certiorari
حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
flooded
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remits
وجه فرستادن ارسال وجه
remit
وجه فرستادن ارسال وجه
remitted
وجه فرستادن ارسال وجه
remitting
وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com