English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
rib to prevent seepage پشت بند جلوگیری از تراوش
Other Matches
infltrate با تراوش گذراندن تراوش کردن
secernent تراوش افزا اروی تراوش افزا
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
seeped تراوش
exudation تراوش
seep تراوش
seeps تراوش
seeping تراوش
secretion تراوش
gushed تراوش
gush تراوش
gushes تراوش
leak تراوش
variations تراوش
variation تراوش
transudation تراوش
leaked تراوش
leaks تراوش
overflowing تراوش
permeation تراوش
leakages تراوش
leakage تراوش
flux تراوش
weeps تراوش
weep تراوش
percolation تراوش
infiltration تراوش
grid leak تراوش شبکه
inpour تراوش کردن
ooze تراوش کردن
infiltration coefficient ضریب تراوش
oozed تراوش کردن
oozes تراوش کردن
oozing تراوش کردن
leakages تراوش کردن
exude تراوش کردن
secernent تراوش کننده
percolation فرورفت تراوش
gleet تراوش کردن
perviousness تراوش پذیری
impermeable تراوش ناپذیر
seep تراوش کردن
leakage تراوش کردن
osmotically از راه تراوش
diffusion of electrolyte تراوش الکترولیت
osmosis اسمز تراوش
osmotic تراوش کننده
permeability تراوش پذیری
gleet تراوش سوزاکی
pourer تراوش کننده
osmose تراوش کردن
psychic secretion تراوش روانی
to leak تراوش کردن
seep تراوش طبیعی
seeped تراوش طبیعی
to spring a leak تراوش کردن
seeped تراوش کردن
exuding تراوش کردن
percolating تراوش کردن
percolates تراوش کردن
percolated تراوش کردن
percolate تراوش کردن
exuded تراوش کردن
exudes تراوش کردن
seeping تراوش طبیعی
seeping تراوش کردن
seeps تراوش طبیعی
leak تراوش کردن
seepage surface سطح تراوش
infiltrate تراوش کردن
transudate عرق تراوش
seepage area منطقه تراوش
infiltrated تراوش کردن
seepage area حوزه تراوش
transude تراوش کردن
leaked تراوش کردن
leaks تراوش کردن
seeps تراوش کردن
infiltrating تراوش کردن
infiltrates تراوش کردن
pours تراوش بوسیله ریزش
drool اب از دهان تراوش شدن
impermeability نفوذناپذیری تراوش ناپذیری
impermeable غیر قابل تراوش
drools اب از دهان تراوش شدن
gleety مانند تراوش سوزاکی
brights disease تراوش پیشاب سفید
drooling اب از دهان تراوش شدن
pour تراوش بوسیله ریزش
pouring تراوش بوسیله ریزش
exocrine بخارج تراوش کننده
drooled اب از دهان تراوش شدن
poured تراوش بوسیله ریزش
seeps چکه تراوش کردن
infiltration پالایش بوسیله تراوش
seep چکه تراوش کردن
seeped چکه تراوش کردن
puddled soil خاک تراوش ناپذیر
puddling تراوش ناپذیر کردن
seeping چکه تراوش کردن
oozy لجن الود تراوش کننده
secernent اندامی که چیزی ازان تراوش کند
seepage of oil تراوش طبیعی نفت در روی زمین
peptic gland دژ پبهی که شیره معده از ان تراوش میکند
radiant flux درجه نشر و تراوش نیروی موجی
hydathode ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
suppression جلوگیری
arrests سد جلوگیری
stoppages جلوگیری
stoppage جلوگیری
contraception جلوگیری
arrest سد جلوگیری
arrested سد جلوگیری
countercheck جلوگیری
obstructions جلوگیری
interdiction جلوگیری
restraints جلوگیری
restraint جلوگیری
forbiddance جلوگیری
premunition جلوگیری
interception جلوگیری
debarment جلوگیری
prevention جلوگیری
obstruction جلوگیری
preventing جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
preventing جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
preventive جلوگیری کننده
preventive عامل جلوگیری
prevent جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
accident prevention جلوگیری از سانحه
block age جلوگیری انسداد
preventable قابل جلوگیری
checkless غیرقابل جلوگیری
controlment اختیارداری جلوگیری
preventability قابلیت جلوگیری
inhibiter جلوگیری کننده
erosion control جلوگیری از فرسایش
prevenience منع جلوگیری
premune ناشی از جلوگیری
preclusive جلوگیری کننده
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
letted منع جلوگیری
interdict جلوگیری ممنوعیت
interceptive جلوگیری کننده
inhibitor جلوگیری کننده
hold in جلوگیری کردن
repressed جلوگیری شده
preventible قابل جلوگیری
to provide against جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
suppressor جلوگیری کننده
suppressive جلوگیری کننده
preservative ماده جلوگیری
preservatives ماده جلوگیری
hindered جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
repessive جلوگیری کننده
abatement فروکش جلوگیری
quenchless غیرقابل جلوگیری
quenchable قابل جلوگیری
pull up جلوگیری کردن
inhibitive وابسته به جلوگیری
keeps جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
stopping جلوگیری منع
stopped جلوگیری منع
prohibits جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
checks جلوگیری کردن از
prohibit جلوگیری کردن
birth control جلوگیری از ابستنی
contraception جلوگیری از ابستنی
bridled جلوگیری کردن از
keep جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
hold جلوگیری کردن
stops جلوگیری منع
bridling جلوگیری کردن از
rebuffed جلوگیری کردن
irrepressible جلوگیری نکردنی
preservation محافظت جلوگیری
hinder جلوگیری کردن
arrest جلوگیری از سقوط
arrested جلوگیری کردن
bridles جلوگیری کردن از
arrested جلوگیری از سقوط
arrests جلوگیری کردن
arrests جلوگیری از سقوط
hinders جلوگیری کردن
stop جلوگیری منع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com