Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
Search result with all words
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
Other Matches
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
times
هنگام
moments
هنگام
at dark
هنگام شب
oestrum
هنگام
gamut
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
seasoned
هنگام
seasons
هنگام
season
هنگام
moment
هنگام
during
هنگام
night time
هنگام شب
timed
هنگام
term
هنگام
night season
شب هنگام
time
هنگام
night-time
هنگام شب
termed
هنگام
nighttide
شب هنگام
night tide
هنگام شب
at night
شب هنگام
terming
هنگام
nightfall
شب هنگام
at nightfall
شب هنگام
night season
هنگام شب
in
درفرف هنگام
compile time
هنگام همگردانی
execution time
هنگام اجرا
meal time
هنگام غذاخوری
daytide
هنگام روز
daytime
هنگام روز
when entering
هنگام ورود
in-
درفرف هنگام
teatime
هنگام چای
here's to you
هنگام نوشیدن
summertime
هنگام تابستان
hexachord
هنگام شش بردهای
on arrival
هنگام ورود
hard times
هنگام تنگدستی
wintertime
هنگام زمستان
on occasion
هنگام لزوم
to die in harness
هنگام کار
on seeing him
هنگام دیدن او
spring time
هنگام بهار
dusk
هنگام غروب
at mess
هنگام خوردن
at one's leisure
هنگام فراغت
at noon
هنگام فهر
playtime
هنگام بازی
binding time
هنگام انقیاد
update
به هنگام دراوردن
updated
به هنگام دراوردن
updates
به هنگام دراوردن
in case of emergency
هنگام اضطرار
inprocess
هنگام کار
translate time
هنگام ترجمه
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
dewfall
هنگام ریزش شبنم
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
then
انگاه دران هنگام
nooning
هنگام فهر ناهار
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
when it came to a push
چون هنگام کوشش
therewith
دران هنگام بدانوسیله
nights
شب هنگام برنامه شبانه
ortive
وابسته به هنگام طلوع
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
chevy
فریاد هنگام شکار
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish
خواهش هنگام مردن
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
night
شب هنگام برنامه شبانه
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
harvests
هنگام درو وقت خرمن
harvested
هنگام درو وقت خرمن
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
harvest
هنگام درو وقت خرمن
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
consist
شامل بودن عبارت بودن از
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
abler
لایق بودن مناسب بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
consists
شامل بودن عبارت بودن از
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com