English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fully ionized plasma پلاسمای تمام یونیزه
Other Matches
opaque plasma پلاسمای مات
low pressure plasma پلاسمای فشار ضعیف
gas plasma display صفحه نمایش پلاسمای گازی
high frequency palsmagenerator مولد پلاسمای فرکانس بالا
ionized یونیزه
ionizing radiation تابش یونیزه کننده
ionization یونیزه شدن تجزیه ملکولی
dose rate میزان متوسط تابشهای یونیزه کننده
roentgen واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
rem مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
rem مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas تمام نما اینه تمام نما
panorama تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
It's over. تمام شد.
rounded پر تمام
through تمام
thru تمام
incomplete نا تمام
thorough تمام
off تمام
all night در تمام شب
entire تمام
lion's share تمام
out and out تمام
whole length تمام قد
full-length تمام قد
full تمام
fullest تمام
out-and-out تمام
yame تمام
whole تمام
full-face تمام رخ
full face تمام رخ
it is all up تمام شد
completes تمام
completing تمام
completed تمام
complete تمام
full length تمام قد
dyed-in-the-wool تمام و کمال
dyed-in-the-wool به تمام معنی
dyed-in-the-wool تمام عیار
full wave تمام موج
full word تمام کلمه
fullmouthed تمام دندان
par excellence به تمام معنی
full-page تمام صفحه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
lie-in تمام شدن
yearlong یکسال تمام
yean round در تمام سال
full view نمای تمام رخ
to blow over تمام شدن
full-time تمام وقت
to draw to an end تمام شدن
to eat up تمام کردن
to fill out تمام کردن
full tracked تمام شنی
full tracked تمام زنجیر
to finish off تمام کردن
to run away with تمام کردن
to see out تمام کردن
to see through تمام کردن
use up تمام کردن
whole hog تمام راه
wrap up تمام شدن
through تمام شده
lie in تمام شدن
unfinished تمام نشده
main بزرگ تمام
main مهم تمام
get through تمام کردن
give out تمام شدن
holosymmetric تمام وجه
inchoate نیمه تمام
hade شیب تمام
rounded تمام شده
he is fifty تمام دارد
thru تمام شده
holohedral تمام وجه
fully automatic machine تمام اتومات
fully automatic تمام اتوماتیک
fullword تمام کلمه
fulfils تمام کردن
fulfills تمام کردن
fulfilling تمام کردن
fulfilled تمام کردن
fulfil تمام کردن
A whole week یک هفته تمام
integrating تمام کردن
integrates تمام کردن
integrate تمام کردن
attains تمام کردن
attaining تمام کردن
attained تمام کردن
attain تمام کردن
thoroughgoing تمام وکمال
in full fig درلباس تمام
completive تمام کننده
full blown تمام کامل
over with تمام شده
by all means با تمام وسائل
payment in full پرداخت تمام
full duplex تمام دو رشتهای
processor تمام کننده
pucka تمام عیار
an a fact تمام شده
ammo zero مهمات تمام
pukka تمام عیار
all this تمام اینها
consummative تمام کننده
consumptible تمام شدنی
full blown تمام شکفته
in full تمام وکمال
end of mission ماموریت تمام
depletable تمام شدنی
f. and fell تمام بودن
f. sixmiles 6میل تمام
fiddle away تمام کردن
finisher تمام کننده
fulfill تمام کردن
mast high تمام افراشته
full adder تمام افزایشگر
full automatic تمام اتوماتیک
cosecant قطرفل تمام
all risks تمام خطرات
all out باشدت تمام
all d. در تمام روز
full تمام قدرت
full تمام تکمیل
full scale تمام عیار
the full of the moon ماه تمام
the game is up بازی تمام شد
the whole world تمام دنیا
full screen تمام صفحه
full subtractor تمام کاهشگر
thoro کامل تمام
thoro تمام وکمال
thorough going تمام وکمال
three whole years سه سال تمام
full pay مواجب تمام
fullest تمام تکمیل
fullest تمام قدرت
defunct تمام شده
full moon ماه تمام
full mouthed تمام دندان
full orbed تمام روشن
full pay حقوق تمام
round d. دوجین تمام
rounds complete تیر تمام شد
run out of تمام کردن
due تمام شده
exhaustible تمام شدنی
short measure full measure پیمانه تمام
peter تمام شدن
full time تمام روز
cosine جیب تمام
outed در بیرون تمام
go تمام شدن
goes تمام شدن
all- : همه تمام
all : همه تمام
holohedron تمام وجهی
forth تمام کردن
finishing تمام کاری
finished تمام شده
integral کامل تمام
all day long <idiom> تمام روز
body and soul <idiom> با تمام وجود
out- در بیرون تمام
out در بیرون تمام
full-blown تمام کامل
exhausted تمام شده
cosines جیب تمام
full-blown تمام شگفته
pass تمام شدن
passes تمام شدن
go through with <idiom> تمام کردن
full-scale تمام عیار
give out <idiom> تمام شده
get (something) over with <idiom> تمام کردن
fuller کامل تر تمام تر
passed تمام شدن
best of both worlds <idiom> تمام مزایا
sterling تمام عیار
wholly تمام وکمال
unfailing تمام نشدنی
wells تماما تمام وکمال
quadruplex circuit تلگراف تمام جهتی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com