Dictiornary-Farsi | پلیس جمعیت را عقب زد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
precinct [American E]	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
cops	پلیس
gendarmes	پلیس
polices	پلیس
policed	پلیس
cop	پلیس
police	پلیس
gendarme	پلیس
bobbies	پلیس
bobby	پلیس
constables	پلیس
constable	پلیس
german shepherd	سگ پلیس
K9 [canine]	سگ پلیس
guard dog	سگ پلیس
police dog	سگ پلیس
thronging	جمعیت
gangs	جمعیت
gang	جمعیت
cortege	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
throng	جمعیت
desolate	بی جمعیت
herding	جمعیت
thronged	جمعیت
throngs	جمعیت
gregariously	با جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
heaping	جمعیت
full of life	پر جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
bodle	جمعیت
herds	جمعیت
many peopled	پر جمعیت
herded	جمعیت
herd	جمعیت
populace	جمعیت
heaps	جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
heap	جمعیت
society	جمعیت
societies	جمعیت
over peopled	پر جمعیت
corteges	جمعیت
demos	جمعیت
population	جمعیت
rabble	جمعیت
mobbing	جمعیت
mobs	جمعیت
armies	جمعیت
army	جمعیت
crowd	جمعیت
gaggle	جمعیت
gaggles	جمعیت
mob	جمعیت
mobbed	جمعیت
populations	جمعیت
crowds	جمعیت
thin	کم جمعیت
thinned	کم جمعیت
thinnest	کم جمعیت
company	جمعیت
presses	جمعیت
press	جمعیت
thins	کم جمعیت
companies	جمعیت
thinners	کم جمعیت
battle lights	چراغ پلیس
police office	پاسگاه پلیس
road guard	پلیس راه
patrolmen	پلیس گشتی
patrolman	پلیس گشتی
flatfoot	پلیس گشتی
frontier police	پلیس مرزبانی
police officer	مامور پلیس
police officers	افسر پلیس
shore patrol	پلیس ساحلی
police reporter	مخبر پلیس
police power	دادگاه پلیس
police power	نیروی پلیس
police officers	مامور پلیس
police calls	استمداد پلیس
plainclothesman	پلیس مخفی
patrol wagon	اتومبیل پلیس
paddywagon	اتومبیل پلیس
border police	پلیس مرزبانی
Interpol	پلیس بینالمللی
border guard	پلیس مرزبانی
local building inspector	پلیس ساختمان
police officer	افسر پلیس
police forces	دادگاه پلیس
runners	افسر پلیس
police stations	ایستگاه پلیس
police stations	مرکز پلیس
police station	ایستگاه پلیس
runner	افسر پلیس
police station	مرکز پلیس
vice squad	جوخه پلیس
vice squads	جوخه پلیس
police force	نیروی پلیس
police forces	نیروی پلیس
police force	دادگاه پلیس
policeman	مامور پلیس
policemen	مامور پلیس
depopulates	کم جمعیت کردن
population density	تراکم جمعیت
bikes	انبوه جمعیت
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
population growth	رشد جمعیت
optimum population	حد مطلوب جمعیت
people	جمعیت قوم
overpopulation	اضافه جمعیت
knight errantry	جمعیت سلحشوران
population distribution	توزیع جمعیت
population explosion	انفجار جمعیت
depopulating	کم جمعیت کردن
peoples	جمعیت قوم
peopled	جمعیت قوم
young population	جمعیت جوان
working population	جمعیت شاغل
urban population	جمعیت شهری
underpopulation	کمبود جمعیت
depopulate	کم جمعیت کردن
bike	انبوه جمعیت
the total population	همه جمعیت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
peopling	جمعیت قوم
population structure	ترکیب جمعیت
population structure	ساخت جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
social	جمعیت دوست
populated	جمعیت دار
demographic transition	گذار جمعیت
demographer	جمعیت شناس
aging population	جمعیت سالمند
multitudes	جمعیت کثیر
demography	جمعیت شناسی
demography	جمعیت نگاری
rucks	جمعیت وازدحام
habitancy	جمعیت سکنه
habitance	جمعیت سکنه
demotic distribution	توزیع جمعیت
stationary population	جمعیت ثابت
depopulation	تخلیه جمعیت
settled	جمعیت دار
people	تن [جمعیت شهری]
ruck	جمعیت وازدحام
depopulated	کم جمعیت کردن
multitude	جمعیت کثیر
black Marias	اتومبیل گشتی پلیس
black Maria	اتومبیل گشتی پلیس
bust [colloquial]	ورود ناگهانی پلیس
round-up	ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial]	حمله ناگهانی پلیس
round-up	حمله ناگهانی پلیس
peeler	اسباب پوست کن پلیس
The police stopped me.	پلیس جلویم را گرفت
police raid	حمله ناگهانی پلیس
police raid	ورود ناگهانی پلیس
raided	ورود ناگهانی پلیس
posse comitatus	دسته افراد پلیس
raiding	ورود ناگهانی پلیس
give in charge	تحویل پلیس دادن
raid	ورود ناگهانی پلیس
mountie	پلیس سوار کانادا
peelers	اسباب پوست کن پلیس
raids	ورود ناگهانی پلیس
constableship	وفیفه یا رتبه پلیس
shore patrol	پلیس نیروی دریایی
under police surveillance	تحت نظر پلیس
turn over to the police	تحویل پلیس دادن
cop	پلیس [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
filth [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
populates	دارای جمعیت کردن
party	دسته متشکل جمعیت
populate	دارای جمعیت کردن
populating	دارای جمعیت کردن
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
gang	جمعیت تشکیل دادن
population planning	برنامه ریزی جمعیت
flocks	جمعیت دسته پرندگان
flocking	جمعیت دسته پرندگان
templar	عضو جمعیت فراماسون
flocked	جمعیت دسته پرندگان
zero population growth	رشد جمعیت صفر
flock	جمعیت دسته پرندگان
gangs	جمعیت تشکیل دادن
gregariously	از روی جمعیت دوستی
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
demography	علم جمعیت شناسی
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد