Dictiornary-Farsi | پلیس راه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 118 (9 milliseconds)

English	Persian
road guard	پلیس راه


Search result with all words

bobbies	پلیس
bobby	پلیس
constable	پلیس
constables	پلیس
peeler	اسباب پوست کن پلیس
peelers	اسباب پوست کن پلیس
police station	مرکز پلیس
police station	ایستگاه پلیس
police stations	مرکز پلیس
police stations	ایستگاه پلیس
police force	نیروی پلیس
police force	دادگاه پلیس
police forces	نیروی پلیس
police forces	دادگاه پلیس
runner	افسر پلیس
runners	افسر پلیس
raid	ورود ناگهانی پلیس
raided	ورود ناگهانی پلیس
raiding	ورود ناگهانی پلیس
raids	ورود ناگهانی پلیس
posse	دسته افراد پلیس جماعت
posses	دسته افراد پلیس جماعت
gendarme	پلیس
gendarmes	پلیس
policeman	مامور پلیس
policemen	مامور پلیس
cop	پلیس
cops	پلیس
vice squad	جوخه پلیس
vice squads	جوخه پلیس
concierge	پلیس محافظ درب ورودی
concierges	پلیس محافظ درب ورودی
police	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police	پلیس
police	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed	پلیس
policed	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices	پلیس
polices	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
patrolman	پلیس گشتی
patrolmen	پلیس گشتی
police state	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
secret police	سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
squad car	اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad cars	اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
battle lights	چراغ پلیس
constableship	وفیفه یا رتبه پلیس
dog watch	پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
flatfoot	پلیس گشتی
german shepherd	سگ پلیس
gestapo	گشتاپو سازمان پلیس مخفی
give a person in charge	کسی را تحویل پلیس دادن
give in charge	تحویل پلیس دادن
local building inspector	پلیس ساختمان
mountie	پلیس سوار کانادا
nark	مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
paddywagon	اتومبیل پلیس
patrol wagon	اتومبیل پلیس
plainclothesman	پلیس مخفی
police calls	استمداد پلیس
police office	پاسگاه پلیس
police power	نیروی پلیس
police power	دادگاه پلیس
police reporter	مخبر پلیس
shore patrol	پلیس نیروی دریایی
shore patrol	پلیس ساحلی
turn over to the police	تحویل پلیس دادن
under police surveillance	تحت نظر پلیس
black Maria	اتومبیل گشتی پلیس
black Marias	اتومبیل گشتی پلیس
Interpol	پلیس بینالمللی
police officer	افسر پلیس
police officer	مامور پلیس
police officers	افسر پلیس
police officers	مامور پلیس
The thief surrender himself to the police.	سارق خود را تسلیم پلیس کرد
The details of the report were verified by the police.	جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
The police stopped me.	پلیس جلویم را گرفت
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number .	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
He is known to the police .	هویتش نزد پلیس معلوم است
Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
to register with the police	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to report to the police	خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to call 911 [American English]	تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
posse comitatus	دسته افراد پلیس
to search [for] [someone]	دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.	هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
border police	پلیس مرزبانی
border guard	پلیس مرزبانی
frontier police	پلیس مرزبانی
cop	پلیس [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
filth [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
pig [American E]	پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
copper [police officer]	پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
Other Matches

district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E]	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
guard dog	سگ پلیس
K9 [canine]	سگ پلیس
police dog	سگ پلیس
bust [colloquial]	حمله ناگهانی پلیس
round-up	حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial]	ورود ناگهانی پلیس
round-up	ورود ناگهانی پلیس
police raid	ورود ناگهانی پلیس
police raid	حمله ناگهانی پلیس
large scale raid	حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
Police are out in force.	نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
rookie	تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid.	بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.