English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (10 milliseconds)
English Persian
patrolman پلیس گشتی
patrolmen پلیس گشتی
flatfoot پلیس گشتی
Search result with all words
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
Other Matches
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
combat air patrol هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
patrolled گشتی
confusion گم گشتی
patrol گشتی
patrolman گشتی
feedback گشتی
patrolmen گشتی
patrolling گشتی
patrols گشتی
out guard گشتی
patrolled قسمت گشتی
combat air patrol گشتی هوایی
coastal patrol گشتی ساحلی
inshorepatrol گشتی مرزساحلی
roundsman افسرپلیس گشتی
patrol cars اتومبیل گشتی
patrol car اتومبیل گشتی
patrols قسمت گشتی
service craft قایق گشتی
moving screen گشتی ممانعتی
air guard گشتی هوایی
out guard گشتی صحرایی
vessel ناو گشتی
vessels ناو گشتی
inshorepatrol گشتی ساحلی
patrolling قسمت گشتی
runners گردنده گشتی
patrol قسمت گشتی
runner گردنده گشتی
patrol boat ناوچه گشتی
standing patrol گشتی ثابت
fanal چراغ گشتی
combat patrol گشتی رزمی
patrol boats ناوچه گشتی
end around دور گشتی
reconnaissance patrol گشتی شناسایی
contact patrol گشتی اخذتماس
contact patrol گشتی تماس
fighting patrol گشتی رزمی
beach patrol گشتی ساحلی
barrier combat air patrol گشتی مرزی هوایی
barrier patrol گشتی مامور موانع
barrier patrol ناو گشتی سد کننده
turnscrew پیچ گشتی [ابزار]
fire patrol گشتی اتش نشان
screwdriver پیچ گشتی [ابزار]
scout helicopter هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
night cap گشتی رزمی هوایی شبانه
end around borrow رقم قرضی دور گشتی
end around carry رقم نقلی دور گشتی
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
lightening bug ship هلی کوپتر روشن کننده گشتی
radar picket cap هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
barrier combat air patrol گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
locap گشتی رزمی هوایی مخصوص ارتفاع پست
air raid reporting control ship گشتی کنترل کننده گزارش حملات هوایی
zipper گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
zippers گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
igo علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
german shepherd سگ پلیس
gendarmes پلیس
cop پلیس
cops پلیس
gendarme پلیس
police dog سگ پلیس
guard dog سگ پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
constables پلیس
constable پلیس
police پلیس
policed پلیس
bobby پلیس
polices پلیس
bobbies پلیس
shore patrol پلیس ساحلی
police power نیروی پلیس
police office پاسگاه پلیس
police calls استمداد پلیس
police power دادگاه پلیس
police reporter مخبر پلیس
Interpol پلیس بینالمللی
police officer افسر پلیس
police officer مامور پلیس
police officers افسر پلیس
police officers مامور پلیس
road guard پلیس راه
border police پلیس مرزبانی
border guard پلیس مرزبانی
frontier police پلیس مرزبانی
plainclothesman پلیس مخفی
patrol wagon اتومبیل پلیس
paddywagon اتومبیل پلیس
police forces دادگاه پلیس
police station ایستگاه پلیس
police force دادگاه پلیس
policeman مامور پلیس
police force نیروی پلیس
vice squads جوخه پلیس
runners افسر پلیس
police stations ایستگاه پلیس
policemen مامور پلیس
battle lights چراغ پلیس
police stations مرکز پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
police station مرکز پلیس
vice squad جوخه پلیس
police forces نیروی پلیس
runner افسر پلیس
resumed در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
peelers اسباب پوست کن پلیس
police raid حمله ناگهانی پلیس
peeler اسباب پوست کن پلیس
shore patrol پلیس نیروی دریایی
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
raided ورود ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
give in charge تحویل پلیس دادن
posse comitatus دسته افراد پلیس
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
mountie پلیس سوار کانادا
under police surveillance تحت نظر پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
raiding ورود ناگهانی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
posses دسته افراد پلیس جماعت
posse دسته افراد پلیس جماعت
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
concierges پلیس محافظ درب ورودی
concierge پلیس محافظ درب ورودی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
picketed ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
pickets ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picket ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
shore patrol انتظامات ساحلی یا گشتی ساحلی
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
air picket هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com