Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English
Persian
penalties
پنالتی اخطار
penalty
پنالتی اخطار
Other Matches
free throw
پنالتی
penalty kick
ضربه پنالتی
spot of enforcement
نقطه پنالتی
penalty spot
نقطه پنالتی
penalty kick mark
نقطه پنالتی
penalty goal
پنالتی گل شده
penalty flick
ضربه پنالتی
penalty areas
محوطه پنالتی
box
منطقه پنالتی
sin bin
محدوده پنالتی
boxes
منطقه پنالتی
penalty area
محوطه پنالتی
penalty box
محوطهی پنالتی
penalty boxes
محوطهی پنالتی
bonuses
پرتاب پنالتی اضافی
coincident penalty
پنالتی همزمان دو تیم
bonus
پرتاب پنالتی اضافی
kicks from the penalty spot
شوت از نقطه پنالتی
convert
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
buttending
خطای چوب منجر به پنالتی
penalty bench
منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
penalty bully
شروع بازی پس ازخطای پنالتی
converts
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
lodd of down
از دست دادن امتیاز فرود به علت پنالتی
rugby point
3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
delayed penalty
چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
tip-off
اخطار
tip-offs
اخطار
notice
اخطار
tip off
اخطار
premonitions
اخطار
talking to
اخطار
talking-to
اخطار
premonition
اخطار
caveats
اخطار
caveat
اخطار
noticed
اخطار
yello card
اخطار
prenotion
اخطار
monition
اخطار
bidding
اخطار
warning line
خط اخطار
noticing
اخطار
notices
اخطار
penalties
اخطار
penalty
اخطار
signal
اخطار
signaled
اخطار
signalled
اخطار
warnings
اخطار
notification
اخطار
warning
اخطار
until further notice
تا اخطار ثانوی
caveat subscriptor
اخطار به مشترک
caveat subscriptor
اخطار به عضو
caveat emptor
اخطار به خریدار
points of order
اخطار نظامنامهای
admonishment
اخطار تنبیه
denunciation
اخطار تهدیدامیز
denunciations
اخطار تهدیدامیز
previse
اخطار کردن
caveat venditor
اخطار به فروشنده
cognizance
اخطار قانونی
warner
اخطار کننده
warning sign
علامت اخطار
warn
اخطار کردن به
warned
اخطار کردن به
misfeasance
اخطار کردن
warns
اخطار کردن به
till further notice
تا اخطار ثانوی
point of order
اخطار نظامنامهای
cognizance
اخطار رسمی
notifiable
اخطار کردنی
cautions
اخطار کردن به
cite
اخطار کردن
cited
اخطار کردن
caution
اخطار توجه
premonitory
اخطار کننده
forewarning
اخطار قبلی
cites
اخطار کردن
citing
اخطار کردن
signaller
اخطار کننده
cautions
اخطار توجه
caution
اخطار کردن به
cautioned
اخطار کردن به
cautioning
اخطار کردن به
cautioning
اخطار توجه
premonitions
اخطار قبلی
notifying
اخطار کردن به
premonition
اخطار قبلی
cautioned
اخطار توجه
notify
اخطار کردن به
notified
اخطار کردن به
notifies
اخطار کردن به
short notice
اخطار کوتاه مدت
alarmingly
اعلان خطر اخطار
serve notice on
اخطار کتبی دادن به
alarmed
اعلان خطر اخطار
alarm
اعلان خطر اخطار
He took no heed of my warning.
به اخطار من توجهی نکرد
premonitory
متضمن اخطار قبلی
notify someone
به کسی اخطار کردن
issue a warning
اخطار صادر کردن
forewarns
ازپیش اخطار کردن
alarms
اعلان خطر اخطار
bleep
ایجاد صدای اخطار
premonitor
از پیش اخطار کننده
bleeped
ایجاد صدای اخطار
forewarned
ازپیش اخطار کردن
alarum
اخطار شیپور حاضرباش
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
bleeping
ایجاد صدای اخطار
forewarn
ازپیش اخطار کردن
monitorial
مبصر اخطار امیز
bleeps
ایجاد صدای اخطار
beeps
صدای اخطار قابل شنیدن
beeping
صدای اخطار قابل شنیدن
beeped
صدای اخطار قابل شنیدن
beep
صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
bleeped
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping
صدای اخطار قابل شنیدن
bleep
صدای اخطار قابل شنیدن
monitory
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
bleeps
صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice
دو ماه پیشتر اخطار دادن
alerted
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
false
اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
announcing
اعلان کردن اخطار کردن
announces
اعلان کردن اخطار کردن
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
announced
اعلان کردن اخطار کردن
announce
اعلان کردن اخطار کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com