English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
Other Matches
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
free throw پنالتی
penalty spot نقطه پنالتی
penalty پنالتی اخطار
penalties پنالتی اخطار
penalty area محوطه پنالتی
penalty flick ضربه پنالتی
penalty kick ضربه پنالتی
boxes منطقه پنالتی
spot of enforcement نقطه پنالتی
penalty kick mark نقطه پنالتی
penalty boxes محوطهی پنالتی
penalty goal پنالتی گل شده
penalty areas محوطه پنالتی
penalty box محوطهی پنالتی
box منطقه پنالتی
sin bin محدوده پنالتی
bonuses پرتاب پنالتی اضافی
kicks from the penalty spot شوت از نقطه پنالتی
bonus پرتاب پنالتی اضافی
penalty bench منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
penalty bully شروع بازی پس ازخطای پنالتی
converts پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
convert پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
buttending خطای چوب منجر به پنالتی
rugby point 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
lodd of down از دست دادن امتیاز فرود به علت پنالتی
delayed penalty چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
parallels همزمان
paralleling همزمان
synchronizer همزمان گر
simultaneously همزمان
concurrent همزمان
paralleled همزمان
isochrone همزمان
isochronous همزمان
parallelled همزمان
contemporary همزمان
contemporaries همزمان
parallelling همزمان
synchronic همزمان
proportional همزمان
coincidentally همزمان
synchronous همزمان
parallel همزمان
simultaneous همزمان
concentred elimination حذف همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
synchronizing همزمان سازی
concurrent operation عملکرد همزمان
synchronised همزمان کردن
simultaneous processing پردازش همزمان
synchronises همزمان کردن
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
concurrent training اموزش همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
coinciding همزمان بودن
concentred reaction واکنش همزمان
synchronize همزمان کردن
coincided همزمان بودن
synchronising همزمان کردن
coincide همزمان بودن
concentred exchange تبادل همزمان
coincides همزمان بودن
concurrent execution اجرای همزمان
synchronizes همزمان کردن
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous network شبکه همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchrinized همزمان بودن
synchronic همگاه همزمان
synchronous motor موتور همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronous device دستگاه همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
concurrent همرو همزمان
concurrently اجرای همزمان
synchronization همزمان سازی
synchroscope همزمان نما
selsyn موتور همزمان
simultaneity همزمانی همزمان
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
parallel که همزمان ارسال شود
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
compatability قابلیت کار همزمان
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
parallelled که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
held ball گرفتن همزمان توپ
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
parallelled که همزمان ارسال می شوند
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
parallelling که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
parallelling که همزمان ارسال شود
parallels که همزمان ارسال می شوند
parallels که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال شود
paralleled که همزمان ارسال می شوند
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
synchronizing signal پیام همزمان ساز
paralleled که همزمان ارسال شود
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
parallel که همزمان ارسال می شوند
synchronizer دستگاه همزمان کننده
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
bursts پیام همزمان ساز رنگ
burst پیام همزمان ساز رنگ
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com