Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (13 milliseconds)
English
Persian
refuge
پناه دادن پناه بردن
refuges
پناه دادن پناه بردن
harbored
پناه دادن پناه بردن
harboring
پناه دادن پناه بردن
harbors
پناه دادن پناه بردن
harbour
پناه دادن پناه بردن
harboured
پناه دادن پناه بردن
harbouring
پناه دادن پناه بردن
harbours
پناه دادن پناه بردن
Other Matches
take reffuge
پناه اوردن پناه بردن
defilade
درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
harboured
پناه بردن
harbours
پناه بردن
harbored
پناه بردن
quarter
پناه بردن به
harbouring
پناه بردن
harboring
پناه بردن
harbors
پناه بردن
harbour
پناه بردن
harbor
پناه بردن
lodge
به لانه پناه بردن
to hunker down in a place
در جایی پناه بردن
shelters
پناهگاه پناه بردن
lodges
به لانه پناه بردن
flight into sickness
پناه بردن به بیماری
lodged
به لانه پناه بردن
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
lairs
بلانه پناه بردن
tree
بدرخت پناه بردن
lair
بلانه پناه بردن
shelter
پناهگاه پناه بردن
sheltered
پناهگاه پناه بردن
sheltering
پناهگاه پناه بردن
to seek refuge
پناه بردن پناهنده شدن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
harboured
پناه دادن
harbored
پناه دادن
harbors
پناه دادن
harboring
پناه دادن
harbouring
پناه دادن
harbour
پناه دادن
sheltered
پناه دادن
sheltering
پناه دادن
shelter
پناه دادن
shelters
پناه دادن
harbours
پناه دادن
embower
پناه دادن
harbor
پناه دادن
ensconces
پوشاندن پناه دادن
ensconce
پوشاندن پناه دادن
To shelter someone .
به کسی پناه دادن
ensconced
پوشاندن پناه دادن
fence
خاکریز پناه دادن
ensconcing
پوشاندن پناه دادن
fences
خاکریز پناه دادن
protect
در پناه سنگر قرار دادن
protecting
در پناه سنگر قرار دادن
protects
در پناه سنگر قرار دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
harbourage
پناه
bulwark
پناه
defenceless
بی پناه
refuge
پناه
guardless
بی پناه
opens
بی پناه
safeguards
پناه
safeguarding
پناه
safeguarded
پناه
fenceless
بی پناه
coverture
پناه
erfuge
پناه
refuges
پناه
harbourless
بی پناه
opened
بی پناه
bulwarks
پناه
grith
پناه
guards
پناه
blinds
پناه
blinded
پناه
safeguard
پناه
blind
پناه
shelterless
بی پناه
defenseless
بی پناه
sconce
پناه
exposed
بی پناه
guarding
پناه
open
بی پناه
unsheltered
<adj.>
بی پناه
guard
پناه
turret
جان پناه
turrets
جان پناه
to seek refuge
پناه جستن
erfuge
پناه گاه
to seek shelter
پناه جستن
fire in the hole
به جان پناه
dismounted defilade
جان پناه
awnings
پناه پناهگاه
awning
پناه پناهگاه
cestus
مشت پناه
expose
بی پناه گذاشتن
exposes
بی پناه گذاشتن
ambushing
پناه گاه
shelter
جان پناه
bunker
جان پناه
sheltered
جان پناه
ear cap
گوش پناه
bunkers
جان پناه
sheltering
جان پناه
shelters
جان پناه
Good grief!
پناه برخدا !
ambushed
پناه گاه
ambush
پناه گاه
defilade
جان پناه
Good gracious ! Good heaven ! My god !
پناه برخدا
exposing
بی پناه گذاشتن
trenches
جان پناه
parapets
جان پناه
parapet
جان پناه
ambushes
پناه گاه
trench
جان پناه
ear tab
گوش پناه
traversed
جان پناه
traversing
جان پناه
traverses
جان پناه
traverse
جان پناه
guard rail
جان پناه
lee side
سمت پناه
gorget
گلو پناه
hand rail
جان پناه
shelterer
پناه دهنده
mantelet
جان پناه
approach parapets
جان پناه دیوار
benching
جان پناه خاکی
stockade
جان پناه چوبی
bombproof
پناه دهنده ازاثربمب
house of refuge
پناه گاه بی نوایان
protective cover
جان پناه دفاعی
shelter
پناه گرفتن سرپناه
they took refuge in a cave
بغاری پناه بردند
lee shore
سمت پناه دارکشتی
lee helm
سکان سمت پناه
pis aller
اخرین پناه چاره
shelters
پناه گرفتن سرپناه
sheltering
پناه گرفتن سرپناه
sheltered
پناه گرفتن سرپناه
lee
سمت پناه دار
stockades
جان پناه چوبی
take cover
جان پناه گرفتن
ante-mural
[e]
جان پناه دفاعی
alee
ان سوی قایق که در پناه باداست
cover
جان پناه خفاگاه پوشاندن
coverings
جان پناه خفاگاه پوشاندن
covers
جان پناه خفاگاه پوشاندن
gun house
پناه گاه توپ یاتوپچی
side wall of stairs
جان پناه کناره پلکان
defilade
جان پناه استحکامات تدافعی
lee shore
واقع در سمت پناه دارکشتی
lee shore
سوی قسمت پناه دارکشتی
bombproof
ساختمانی که پناه بمب باشد
fire in the hole
فرمان در جان پناه قرار گیرید
ensconcing
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
the tree sheltered us fromrain
درخت مارا ازباران پناه داد
protected
در پشت حفاظ دارای جان پناه
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
indoors
در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
fire in the hole
انفجار نزدیک است به جان پناه
ensconce
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
lee
انسوی کشتی که از باد در پناه است بادپناه
case mate
بمب پناه جای نصب توپ درناو
leewardly
اماده افتادن بان سویی که ازباد در پناه است
almena
جان پناه
[در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
leeboard
ورق فلزی یاتخته واقع درسمت باد پناه قایق
gabion
سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
breast work
خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
propel
بردن حرکت دادن
propels
بردن حرکت دادن
to put through
از پیش بردن دادن
propelled
بردن حرکت دادن
to point a moral
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
elvate
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
snatches
بردن
snatching
بردن
lead
بردن
portage
بردن
bear
: بردن
lead
به سر بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com