Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
On Thursday it will be variably cloudy
[cloudy with sunny intervals]
.
پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
Other Matches
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
variably
بطور متغیر
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us
برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
thanksgiving day
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر
Maundy Thursday
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
declares
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
the while or whilst
مدتی که
awhile
مدتی
some time
مدتی
for some time past
مدتی
for a season
تا یک مدتی
whilst
در خلال مدتی که
long ago
مدتی پیش
for the time being
<idiom>
برای مدتی
porolongation of a period
تمدید مدتی
long a go
مدتی پیش
i was absent for a while
یک مدتی غایب بودم
not long a
مدتی نگذشته است
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
retreat
انزوا
[گروهی برای مدتی]
to borrow up to ... books
تا...
[مدتی]
کتاب قرض گرفتن
immobilised
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizes
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizing
مدتی در بستربی حرکت ماندن
application years
مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
immobilising
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized
مدتی در بستربی حرکت ماندن
shut up
<idiom>
بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
leases
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
estate in reversion
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
retreat
گوشه نشینی
[گروهی برای مدتی]
overcast
ابری
clouded
ابری
nebula
ابری
nebulose
ابری
nubilous
ابری
reeky
ابری
nedula
ابری
heavies
ابری
heavier
ابری
acloud
ابری
flossflower
گل ابری
heaviest
ابری
heavy
ابری
cloudy
ابری
lay over
<idiom>
به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
tarantula nebula
ابری طلاماهی
thickest
تیره ابری
ring nebula
ابری حلقوی
aquarius nebula
ابری دلو
dummbbell nebula
ابری دمبل
emission nebula
ابری تشعشعی
gloom
ابری بودن
thicker
تیره ابری
thick
تیره ابری
horsehead nebula
ابری سراسب
star cloud
ابری ستارهای
crab nebula
ابری خرچنگی
dapple
لکه ابری
star nebula
ابری ستارهای
sponginess
حالت ابری
veil nebula
ابری پرده
planetary nebula
ابری سیارهای
obnubilate
ابری کردن
nebulosity
حالت ابری
orion nebula
ابری جبار
flecker
ابری کردن
owl nebula
ابری جعد
lagoon nebula
ابری مرداب
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to go away
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
to go to
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
get in gear
[get into gear]
<idiom>
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
marbleize
رنگ ابری کردن
lyraring nebula
ابری حلقوی شلیاق
heavily overcast
ابری متراکم
[هواشناسی]
heavily overcast
ابری پوشیده
[ هواشناسی]
It is cloudy.
هوا ابری است.
to cloud over
ابری شدن
[هوشناسی]
horsehead nebula
ابری کله اسبی
overcloud
ابری یا تیره شدن
extragalactic nebula
ابری برون کهکشانی
to overcloud
ابری شدن
[هوشناسی]
short run
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
marble
رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
emission nebula
ابری نشری سحابی گسیلشی
marbles
رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
variable recoil
سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
downtime
مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
helmcloud
ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
demurrage
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
thunderhead
توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
that fauit will right itself
خواهد شد
twill _
ان خواهد
he will go
خواهد رفت
it will manifest it self
اشکار خواهد شد
he shall go
خواهد رفت
it askes for attention
دقت می خواهد
the secret will open to me
خواهد گردید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
accelerated depreciation
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
cloud design
طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
The folwer wI'll die for want of water.
گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll get us into trouble.
ما را به درد سر خواهد انداخت
it will manifest it self
معلوم خواهد گشت
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
It wI'll overtake (befall) everyone.
دامنگیر همه خواهد شد
Well what does he want now ?
خوب حا لاچه می خواهد ؟
The tree wI'll die .
درخت خشک خواهد شد
do as you please
هر چه دلتان می خواهد بکنید
Its color wI'lll fade.
رنگش خواهد رفت
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
i know that he will come
من میدانم که او خواهد امد
It wI'll clear up by morning .
تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
It wI'll prove to be to your disadvantage.
بضررت تمام خواهد شد
She wI'll gradually soften .
تدریجا" نرم خواهد شد
the truth will out .
<proverb>
یقیقت بر ملا خواهد شد .
it will give rise to a quarrel
مایه ستیزه خواهد شد
the lord will provide
خداوسیله خواهد ساخت
She wI'll regret it bitterly.
مثل سگ پشیمان خواهد شد
What impudence!what never !what cheek!
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
Sooner or later , he wI'll find out .
دیر یا زود خواهد فهمید
it will give rise to a quarrel
نزاعی تولید خواهد کرد
Surely things wI'll turn out well for him in the end.
مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
She wI'll arrive on friday morning .
جمعه صبح وارد خواهد شد
It wI'll spoil my appetite .
اشتهایم راکور خواهد کرد
near work
کاری که نگاه نزدیک می خواهد
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
if he wishes to be a
اگرمی خواهد کسی بشود
i do not u.his wanting to say
نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced.
بدجوری آبرویم خواهد رفت
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
output
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
outputs
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p
هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
A new government wI'll take office .
حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
This book wI'll be a great success .
این کتاب خیلی گه خواهد کرد
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
it will wear to your shape
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
He gave us to understand that he would help us.
او
[مرد]
وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success
خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
We shall look into the matter in due ( good ) time .
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion).
اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
gigo
اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
Your train will leave from platform 8.
قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
He threatened to thrash the life out of me .
تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
While the grass grows the cow starves .
<proverb>
تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He is trying to prove himself all the time.
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
end user
شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
stagnation thesis
ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
bedim
با ابر پوشاندن ابری یا مانند ابر کردن
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
This law wI'll be a disincentive to foreign investors.
این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
He who excuses accuses himself.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
diminished radix complement
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
variable
متغیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com