English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
to keep secret پنهان داشتن راز
Search result with all words
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
Other Matches
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
occult پنهان
hidden line خط پنهان
jackes پنهان
hugger mugger پنهان
veiled پنهان
abstruse پنهان
cryptically پنهان
cryptic پنهان
perdu پنهان
perdu or due پنهان
perdue پنهان
backdoor پنهان
benined the curtain پنهان
ram cache RA پنهان
latent پنهان
cryptical پنهان
delitescent پنهان
secretion پنهان سازی
eloign پنهان کردن
encrypt پنهان کردن
cloaking پنهان کردن
covers پنهان کردن
coverings پنهان کردن
cover پنهان کردن
cryptography پنهان شناسی
furtive پنهان نهانی
caches پنهان کردن
sweep under the rug <idiom> پنهان کردن
cloaks پنهان کردن
disguised unemployment بیکاری پنهان
under cover <idiom> پنهان شدن
disguised underemployment کم کاری پنهان
surreptitious پنهان محرمانه
obreption پنهان روی
hideousness پنهان بودن
hidden unemployment بیکاری پنهان
hidden surface سطح پنهان
hidden line removal حذف خط پنهان
crypianalysis پنهان کاری
hidden inflation تورم پنهان
hidden file فایل پنهان
hidden codes کدهای پنهان
hickok belt پنهان شدن
concealed پنهان شده
concealable پنهان کردنی
cover up <idiom> پنهان کاربدواشتباه
booby-trapping پنهان تله
inapparent ناپیدا پنهان
codes رمزهای پنهان
insconce پنهان شدن
hidden پنهان کرده
conceals پنهان کردن
memory cache حافظه پنهان
conceal پنهان کردن
cache پنهان کردن
lay low <idiom> پنهان کردن
concealment پنهان بودن
latescent پنهان شونده
masks پنهان کردن
i hid my self را پنهان کردم
mask پنهان کردن
Just between you and me. . . از شما چه پنهان …
by end قصد پنهان
cloaked پنهان کردن
hides پنهان شدن
dissimulating پنهان کردن
shadow پنهان کردن
to keep dark پنهان ماندن
booby-traps پنهان تله
secretes پنهان کردن
to lie hid پنهان ماندن
secreting پنهان کردن
shadowing پنهان کردن
shadows پنهان کردن
dissimulates پنهان کردن
dissimulated پنهان کردن
dissimulate پنهان کردن
disguise پنهان کردن
disguised پنهان کردن
hide پنهان کردن
hide پنهان شدن
secrete پنهان کردن
secreted پنهان کردن
hides پنهان کردن
burrows پنهان شدن
booby trap پنهان تله
burrowing پنهان شدن
booby-trap پنهان تله
burrowed پنهان شدن
burrow پنهان شدن
booby-trapped پنهان تله
disguises پنهان کردن
disguising پنهان کردن
fudged پنهان شدن
fudges پنهان شدن
fudging پنهان شدن
to absent oneself پنهان شدن
absconds پنهان شدن
shadowed پنهان کردن
absconded پنهان شدن
closet پنهان کردن
hidden objects اشیاء پنهان
absconding پنهان شدن
cloak پنهان کردن
abscond پنهان شدن
closets پنهان کردن
to be in hiding پنهان بودن
closeting پنهان کردن
closeted پنهان کردن
fudge پنهان شدن
to be in hiding پنهان ماندن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
darkle در تاریکی پنهان شدن
embed درزمین پنهان کردن
they took refuge in a cave در غاری پنهان شدند
secretive سری پنهان کار
concealment پنهان کردن پوشاندن
embeds درزمین پنهان کردن
veil مستوریا پنهان کردن
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
occult از نظر پنهان کردن
booby-traps با پنهان تله مجهزکردن
murder will out خون نا حق پنهان نمینماند
booby-trap با پنهان تله مجهزکردن
pockets درجیب پنهان کردن
booby-trapped با پنهان تله مجهزکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
veils مستوریا پنهان کردن
booby-trapping با پنهان تله مجهزکردن
hidden information اطلاعات پنهان کرده
obstructor پوشاننده پنهان کننده
occultly بطور پوشیده یا پنهان
pocket درجیب پنهان کردن
ironies مسخره پنهان سازی
irony مسخره پنهان سازی
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
the criminals' lair پنهان گاه جنایتکاران
booby trap با پنهان تله مجهزکردن
hidden پنهان کرده شده پوشیده
software encryption پنهان کردن نرم افزاری
to ballot for بارای پنهان انتخاب کردن
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
mask ماسک زدن پنهان کردن
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
becloud زیر ابر پنهان کردن
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
masks ماسک زدن پنهان کردن
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
ensconced پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconce پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
gloss over <idiom> پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
ensconcing پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com