Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
Other Matches
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
cooling fans
پنکه ها
onlooker
تماشاچی
onlookers
تماشاچی
bystander
تماشاچی
bystanders
تماشاچی
fans
پنکه ها
blowers
پنکه ها
cooling fan
پنکه
ventilator
پنکه
sideliner
تماشاچی
fan
پنکه
blower
پنکه
ventilators
پنکه ها
fans
پنکه
spectator
تماشاچی
lookers-on
تماشاچی
blower
پنکه
looker-on
تماشاچی
fanned
پنکه
looker on
تماشاچی
fanning
پنکه
fan
پنکه
by stander
تماشاچی
spectate
تماشاچی بودن
bystander
عابر تماشاچی
spectatress
تماشاچی مونث
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
sported
ورزش
gymnastical
ورزش
sports
ورزش
physical exercise
ورزش
callisthenics
ورزش
p.exercise
ورزش
exercises
ورزش
exercised
ورزش
exercize
ورزش
exercise
ورزش
gymnastics
ورزش
pastimes
ورزش
pastime
ورزش
goal
گل
[ورزش]
sport
ورزش
flannels
ورزش
flannel
ورزش
athleticism
ورزش گرایی
skiing
ورزش اسکی
athletics
علم ورزش
goal scorer
گلزن
[ورزش]
practicing
ورزش تمرین
amateurism
ورزش اماتوری
practise
ورزش تمرین
practises
ورزش تمرین
practising
ورزش تمرین
head spring
ورزش واکروبات با سر
fishing
ورزش ماهیگیری
angling
ورزش ماهیگیری
ringside
در کنارصحنه ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
gymnastically
ازراه ورزش
gymnastically
ازلحاظ ورزش
training
ورزش کاراموزی
exerciser
اسباب ورزش
professionalism
ورزش حرفهای
coach
مربی ورزش
coached
مربی ورزش
coaches
مربی ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
sweat pants
شلوار ورزش
sport palace
کاخ ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
ring
صحنه ورزش
canoeing
ورزش با کانو
athlete
قهرمان ورزش
ploy
امر ورزش
callisthenics
ورزش سبک
trains
ورزش کردن
sweatshirt
پیراهن ورزش
workout
ورزش شدید
sportswear
لباس ورزش
workout
ورزش روزانه
workouts
ورزش شدید
workouts
ورزش روزانه
train
ورزش کردن
trained
ورزش کردن
athletes
قهرمان ورزش
playsuit
لباس ورزش
ploys
امر ورزش
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
practice
ورزش تمرین
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
physical therapy
ورزش درمانی
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
open exercise
ورزش در هوای ازاد
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
ورزش یا بازی با توپ
exercise
ورزش تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
exercises
ورزش تمرین کردن
body-building
ورزش زیبایی اندام
body building
ورزش زیبایی اندام
game
هرنوع ورزش بامقررات
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
stadia
میدان ورزش مرحله
stadium
میدان ورزش مرحله
stadiums
میدان ورزش مرحله
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
heart-to-hearts
دوست
schoolmate
دوست
heart to heart
دوست
formalist
دوست
hydrophilic
اب دوست
chums
دوست
schoolmates
دوست
bozo
دوست
friendless
بی دوست
amicable
دوست
unfriended
بی دوست
dienophile
دی ان دوست
heart-to-heart
دوست
chum
دوست
philoginous
زن دوست
philogynist
زن دوست
friends
دوست
buddies
دوست
leal
دوست
friend
دوست
hydrophilic compound
اب دوست
allying
دوست
buddy
دوست
ally
دوست
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I need my e
من دوست دارم
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
his friend's murder
قتل دوست او
intimado
دوست صمیمی
fraternized
دوست بودن
fraternize
دوست بودن
fraternising
دوست بودن
lithophilous
سنگ دوست
fraternises
دوست بودن
myrmecophilous
مورجه دوست
necrophilous
لاشه دوست
negrophil
زنگی دوست
fraternizes
دوست بودن
fraternizing
دوست بودن
dislike
دوست نداشتن
isophilic
همجنس دوست
cronies
دوست صمیمی
kissing kind
باهم دوست
disliking
دوست نداشتن
dislikes
دوست نداشتن
lipophilic
چربی دوست
liquorish
نوشابه دوست
disliked
دوست نداشتن
negrophil
سیاه دوست
friends
دوست کردن
philobiblic
کتاب دوست
philotechnic
صنعت دوست
philotechnic
صناعت دوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com