Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
English
Persian
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
Search result with all words
triptych
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
Other Matches
we began with the st chapter
پهلوی
by
پهلوی
teamwise
پهلوی هم
leach
پهلوی چپ
foreby
از پهلوی
on the north side of
پهلوی من بنشینید
alongside
پهلوی ناو
juxtapose
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing
پهلوی هم گذاشتن
we began with the st chapter
پیش =پهلوی
collocate
پهلوی هم گذاردن
collocated
پهلوی هم گذاردن
collocating
پهلوی هم گذاردن
along side
پهلو به پهلوی
left wing of army
پهلوی چپ میسره
shipboard
پهلوی کشتی
collocates
پهلوی هم گذاردن
at
پهلوی نزدیک
juxtaposition
پهلوی هم گذاری
i went past the house
از پهلوی ان خانه رد شدم
right wing of army
پهلوی راست میمنه
inequilateral
[دارای پهلوی نابرابر]
by the board
از طرف پهلوی ناو
to pass by any one
از پهلوی کسی رد شدن
freeboard
پهلوی سطح ازاد
he rolled them by
سواره از پهلوی انها رد شد
Come and sit beside(next to) me.
بیا پهلوی من بشین
sideswipe
برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes
برخورد کردن به پهلوی چیزی
to poke anyone in the ribs
به پهلوی کسی سقلمه زدن
alongside
پهلوی اسکله در کنار در طول
goby
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
pass by
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
my neighbour at dinner
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
flanking
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
sidecars
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flank
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
one a
یکدیگر
each other
یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
arm in arm
در دست یکدیگر
peer to each other
برابر با یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
couples
ترکیب با یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
couple
ترکیب با یکدیگر
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
hand in hand
دست دردست یکدیگر
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
abut
به یکدیگر ضربه زدن
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
overt collusion
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
my chair was next his
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
wire locking
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
agonic line
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
camisado
شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
braid shield
روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
burl
[nep]
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
Mingle design
طرح تلفیقی
[ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
coordinate
روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
ply yarn
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
program line
فرش های همگون
[اصطلاحا به فرش های اطلاق می شود که از نظر نقشه مشابه بوده ولی اندازه آنها با یکدیگر متفاوت باشد.]
kanat
نوعی گلیم ترکی
[روشی از بافت گلیم است که در آن ابتدا رشته های باریک را بافته، سپس آنها را به یکدیگر می دوزند. این روش بین روستائیان ترکیه بیشتر مرسوم می باشد.]
rag rug
قالیچه چهل تکه
[در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
nep
پرز
[تل]
[گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
Mother-daughter boteh design
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com