English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
regulation پهنه تنظیم
Other Matches
poll پهنه
arena پهنه
arenas پهنه
ice-caps یخ پهنه
ice-cap یخ پهنه
ice cap یخ پهنه
polls پهنه
region پهنه
regions پهنه
onstage <adj.> <adv.> بر پهنه
width پهنه
polled پهنه
sheet پهنه
domain پهنه
domains پهنه
areas پهنه
sheets پهنه
area پهنه
anode region پهنه اند
biota جانداران یک پهنه
board holder پهنه بند
name plates نام پهنه
planimeter پهنه سنج
planimetry پهنه سنجی
cathode region پهنه کاتد
gross area پهنه ساختمان
palms کف هرچیزی پهنه
palm کف هرچیزی پهنه
rainfall area پهنه باران
panoramic view منظره پهنه نما
footpad پای جانور پهنه پا
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
planimeter سطح پیما پهنه سنج
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
adjustment تنظیم
shaping regulating تنظیم
adjustments تنظیم
formulation تنظیم
regulation تنظیم
alignment تنظیم
spreading تنظیم
timing تنظیم
set out تنظیم
regularization تنظیم
calibration تنظیم
alignments تنظیم
trigger control تنظیم با ماشه
to set out تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
set screw پیچ تنظیم
formulate تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
regulable تنظیم پذیر
regularizing تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
tunable تنظیم پذیر
attend تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
spark setting تنظیم جرقه
speed adjustment تنظیم سرعت
indictment تنظیم ادعانامه
variability قابلیت تنظیم
regularizer تنظیم کننده
pressure adjustment تنظیم فشار
setting ring حلقه تنظیم
set up تنظیم کردن
timing تنظیم وقت
set the watch تنظیم نگهبانی
rheostat regulation تنظیم با رئوستا
indictment تنظیم کیفرخواست
stup string رشته تنظیم
indictments تنظیم ادعانامه
to make out تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
regulating switch کلید تنظیم
to draw out تنظیم کردن
thermostatic regulation تنظیم با دماپای
thermoregulation تنظیم دمایی
thermoregulation تنظیم حرارت
regiment تنظیم کردن
conduction هدایت تنظیم
adjust تنظیم کردن
indictments تنظیم کیفرخواست
adjusting تنظیم کردن
rocker gear تنظیم جاروبک
hand regulation تنظیم با دست
lay down تنظیم کردن
levelling screw پیچ تنظیم
line regulator تنظیم کننده
check valve شیر تنظیم
check gate دریچه تنظیم
cascade control تنظیم زنجیری
carburetor adjustment تنظیم کاربراتور
cam type regulation تنظیم بادامکی
caliper setting تنظیم پرگار
body alinement تنظیم بدن
automatic regulation تنظیم خودکار
make out تنظیم کردن
air adjustment تنظیم هوا
adjustment of rools تنظیم غلطک
jack screw پیچ تنظیم
corrector تنظیم کننده
initial adjustment تنظیم صفر
frequency tuning تنظیم فرکانس
framer تنظیم کننده
focusing control تنظیم تمرکز
fine setting تنظیم میکرومتری
fine setting تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم فریف
expanded contrast تنظیم کنتراست
indicement تنظیم ادعانامه
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic control تنظیم الکترونیکی
inductive tuning تنظیم القائی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
crystal control تنظیم با بلور
adjustment of fire تنظیم تیر
adjusting point نقطه تنظیم
method of drawing up طرز تنظیم
pressure regulator شیر تنظیم
purity adjustment تنظیم خلوص
range adjustment تنظیم برد
range adjustment تنظیم مسافت
range calibration تنظیم مسافت
range of adjustment ناحیه تنظیم
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
preset پیش تنظیم
precision adjustment تنظیم دقیق
adjusability قابلیت تنظیم
regulators تنظیم کننده
regulator تنظیم کننده
adjusted تنظیم شده
family planning تنظیم خانواده
adjustable قابل تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
pilot valve سوپاپ تنظیم
formulated تنظیم کردن
tunably تنظیم پذیر
checked دریچه تنظیم
adjustments تنظیم تطبیق
checks دریچه تنظیم
voltage regulation تنظیم ولتاژ
adjustment تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
vertical justification تنظیم عمودی
tune تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
vertical adjustment تنظیم عمودی
regulating valve سوپاپ تنظیم
arrangements ترتیب تنظیم
calibrates تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
will adjust تنظیم می کنم
check دریچه تنظیم
depth adjustment تنظیم عمیق
alignment تنظیم انطباق
lineup تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
alignments صف بندی تنظیم
calibrated تنظیم کردن
arrangement ترتیب تنظیم
tuneable تنظیم پذیر
alignments تنظیم انطباق
alignment صف بندی تنظیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com