Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
English
Persian
sneer
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
simpering
خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered
خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simper
خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpers
خنده زورکی کردن پوزخند زدن
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
grins
پوزخند
grinned
پوزخند
snicker
پوزخند
snickered
پوزخند
smirk
پوزخند
snickers
پوزخند
grin
پوزخند
smirking
پوزخند
smirks
پوزخند
snickering
پوزخند
smirked
پوزخند
grinning
پوزخند
sneering
تمسخر پوزخند
sneered
تمسخر پوزخند
sneers
تمسخر پوزخند
sneer
تمسخر پوزخند
snickers
پوزخند زدن
snicker
پوزخند زدن
snickered
پوزخند زدن
snickering
پوزخند زدن
grins
پوزخند زدن دام
grin
پوزخند زدن دام
grinned
پوزخند زدن دام
grinning
پوزخند زدن دام
titter
پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittering
پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittered
پوزخند زدن ترتر خندیدن
titters
پوزخند زدن ترتر خندیدن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
imparted
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
set forth
بیان کردن
say
بیان کردن
tells
بیان کردن
tell
بیان کردن
utter
بیان کردن
imparts
بیان کردن
impart
بیان کردن
to set forth
بیان کردن
says
بیان کردن
imparting
بیان کردن
voice
بیان کردن
frame
بیان کردن
set out
بیان کردن
bubbling
بیان کردن حباب
riddle
تفسیریا بیان کردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
word
بالغات بیان کردن
run on
بتفصیل بیان کردن
bubble
بیان کردن حباب
express
بیان کردن اداکردن
restate
مجددا بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
restating
مجددا بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
quantify
چندی بیان کردن
detail
یات را بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
bubbled
بیان کردن حباب
sound off
ازادانه بیان کردن
worded
بالغات بیان کردن
quantifies
چندی بیان کردن
expressing
بیان کردن اداکردن
quantified
چندی بیان کردن
bubbles
بیان کردن حباب
expresses
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
detailing
یات را بیان کردن
pronounces
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce
رسما بیان کردن ادا کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
language
بصورت لسانی بیان کردن
give
نسبت دادن به بیان کردن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
represents
بیان کردن نشان دادن
to set out
بیان کردن شرح دادن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalised
بصورت شفاهی بیان کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
represented
بیان کردن نشان دادن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
synopsize
بصورت مجمل بیان کردن
represent
بیان کردن نشان دادن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
smirk
لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirks
لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirked
لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirking
لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quotes
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote
نقل بیان کردن نشان نقل قول
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
expositions
بیان
choice of words
بیان
exposition
بیان
word choice
بیان
interpretations
بیان
interpretation
بیان
verbiage
[American English]
بیان
pronunciations
بیان
wording
بیان
wording
بیان
diction
بیان
pronunciation
بیان
explanation
بیان
locutions
بیان
rhetorically
بیان
explanations
بیان
expressions
بیان
dite
بیان
declarations
بیان
dit
بیان
expression
بیان
locution
بیان
declaration
بیان
experssion
بیان
explication
بیان
diction
بیان
say so
حق بیان
recitations
بیان
quotation
بیان
quotations
بیان
recitation
بیان
statement
بیان
statements
بیان
averment
بیان
say-so
بیان
say-so
حق بیان
say so
بیان
expressed
بیان یا شرح
mouths
مدخل بیان
account
بیان علت
apposition
عطف بیان
shibboleths
بیان رایج
sweet root
شیرین بیان
statement
بیان وضعیت
verbalization
بیان شفاهی
remarks
افهار بیان
freedom of experssion
ازادی بیان
verbalization
بیان کلامی
fluidity
روانی بیان
mouthing
مدخل بیان
mouthed
مدخل بیان
remarking
افهار بیان
intonations
بیان با الحان
lip
سخن بیان
dictograph
بیان نگار
liquorice
شیرین بیان
restatement
بیان مجدد
intonation
بیان با الحان
remark
افهار بیان
mouth
مدخل بیان
remarked
افهار بیان
self-expression
بیان حال
declaratory
متضمن بیان
statements
بیان وضعیت
restatements
بیان مجدد
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
eloquence
علم بیان
fair spoken
خوش بیان
enunciative
بیان کننده
expressible
به بیان درامدنی
expessible
قابل بیان
paradox
بیان مغایر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com