Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English
Persian
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
Other Matches
i beg your pardon
پوزش میخواهم معذرت می خواهم
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
apology
پوزش
apologies
پوزش
pardons
پوزش
pardoning
پوزش
pardon
پوزش
pardoned
پوزش
apologist
پوزش خواه
apologizing
پوزش خواستن
apologizes
پوزش خواستن
to offer an apology
پوزش خواستن
apologia
پوزش ادبی
apologias
پوزش ادبی
apologetic
پوزش امیز
apologists
پوزش خواه
apologise
پوزش طلبیدن
excuse me
پوزش می خواهم
excusatory
پوزش امیز
apologize
پوزش خواستن
amende honorable
پوزش خواهی
apologises
پوزش خواستن
to beg your pardon
پوزش می خواهم
apologising
پوزش خواستن
to excuse oneself
پوزش خواستن
apologised
پوزش خواستن
apologized
پوزش خواستن
apologetically
از راه پوزش یا دفاع
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
I'd like a ...
من یک ... میخواهم.
I'd like ...
من ... میخواهم.
I'd like ...
من ... را میخواهم.
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
iam inclined to think
میخواهم بگویم
I'd like some hair gel.
من کمی ژل مو میخواهم.
I'd like a dye.
من رنگ مو میخواهم.
I'd like some orange juice.
من آب پرتقال میخواهم.
I'd like some ...
من کمی ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
i am in a hurry for it
زود میخواهم
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم ریشم را بزنم.
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
I'd like a dessert, please.
لطفا دسر میخواهم.
I'd like to pay.
میخواهم پرداخت کنم.
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
I'd like some coffee.
من یه مقدار قهوه میخواهم.
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
I will be staying a month
من میخواهم یک ماه بمانم.
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
I'd like a sinlge room.
من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
I'd like breakfast, please.
لطفا صبحانه میخواهم.
I'd like a room with twin beds.
من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
Fine, I will take it.
خوب من اتاق را میخواهم.
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
i want you to go
میخواهم شما بروید
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
an inceptive
یعنی میخواهم لرزکنم
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
He who excuses accuses himself.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
I'd like a cup of coffee, please.
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I'd like a shampoo and set.
شامپو و خشک کردن میخواهم.
I will be staying a few days
من میخواهم چند روزی بمانم.
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
I'd like to hire a car.
من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
I'd like a double bed room.
من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
I want one of these please.
لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
thus
چنین
sic
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
likewise
چنین
such
چنین
so
چنین
like this
چنین
such
یک چنین
it happened thaf
چنین
I'd like a haircut, please.
لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم.
I want these clothes ironed.
من میخواهم این لباس ها اتو شود.
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
I'd like to change some 1000 euro.
میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I'd like a shampoo for greasy hair.
من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I'd like a shampoo for dry hair.
من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
methinks
چنین مینماید
be it so
چنین باشد
be it so
چنین باد
such and such
چنین و چنان
exactly
چنین است
beit so
چنین باشد
beit so
چنین باد
so said darius
چنین گفت ....
secus
نه این چنین
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
amen
چنین باد
the report goes
چنین گویند
there is a rumour that
چنین میگویند که
who said so?
که چنین حرفی زد
i was given to understand
چنین فهمیدم
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
so called
که چنین نامیده شده
so-called
که چنین نامیده شده
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
meseems
چنین بنظرم میرسد
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
that is not the case
مطلب چنین نیست
is it not
ایا چنین نیست
in that case
حال که چنین است
methinks
بنظرم چنین میرسد
perhaps so
شاید چنین باشد
semble
چنین به نظر می رسد
it look as if
چنین مینماید که گویی
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
is that so?
ایا وا قعا چنین است
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so
اگر هست اگر چنین است
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
adders
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adder
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com