English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English Persian
winning position پوزیسیون برنده
Other Matches
ideal position پوزیسیون ایده ال
critical position پوزیسیون حساس
steinitz position پوزیسیون اشتاینیتسی
ideal position پوزیسیون ارمانی شطرنج
illegal position پوزیسیون غیر قانونی شطرنج
lucena position پوزیسیون لوسنا در اخر بازی رخ و پیاده شطرنج
foretooth برنده
portative برنده
mutilator برنده
scissile برنده
winnings برنده
winning برنده
cutters برنده
discoverer پی برنده
discoverers پی برنده
winner برنده
incisor tooth برنده
incisory برنده
deferent برنده
high proof برنده
conductive برنده
winners برنده
cutter برنده
trenchant برنده
cutting برنده
incisive برنده
heuristic پی برنده
vehicle برنده
vehicles برنده
booster بالا برنده
user بکار برنده
boosters بالا برنده
promoters پیش برنده
winners برنده بازی
winner برنده بازی
matrolinous بارث برنده
highest bidder برنده مزایده
propelling پیش برنده
promoter پیش برنده
annihilator از بین برنده
uptake بالا برنده
gestatorial برنده پاپ
edged tool الت برنده
edge tool الت برنده
dissolvent حل کننده برنده
gonfalonier برنده پرچم
deferent بیرون برنده
achiever از پیش برنده
cutting head نوک برنده
prizer برنده جایزه
impeller پیش برنده
impellor پیش برنده
incisively بطور برنده
lacerative برنده یا درنده
raiders یورش برنده
raider یورش برنده
medallist برنده مدال
decision برنده با امتیاز
resolutive تحلیل برنده
winning move حرکت برنده
wearing تحلیل برنده
uplifter بالا برنده
utilizer بکار برنده
dark horses برنده غیرمترقبه
dark horse برنده غیرمترقبه
heiresses ارث برنده زن
heiress ارث برنده زن
decisions برنده با امتیاز
winner of a match برنده مسابقه
propulsive جلو برنده
promotor پیش برنده
medalist برنده مدال
contenders برنده احتمالی
outpoint برنده با امتیاز
users بکار برنده
persi برنده سر دیو
contender برنده احتمالی
perseus برنده سر دیو
shoo-in <idiom> برنده مطلق
medalists برنده مدال
prizewinner برنده جایزه
victors برنده مسابقه
victor برنده مسابقه
medallists برنده مدال
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
won ending اخر بازی برنده
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
limivorous فرو برنده گل ولای
raise the hand بالابردن دست برنده
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
nonwinner هرگز برنده نشده
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
file cutter قسمت برنده سوهان
benefitical منتفع فایده برنده
benefic فایده برنده نیکوکار
winterer بسر برنده زمستان
bearing capacity قدرت برنده باربرد
decision برنده کشتی با امتیاز
decisions برنده کشتی با امتیاز
jackpot برنده تمام پولها
painstakingly ساعی رنج برنده
liquidator برچیننده از بین برنده
liquidators برچیننده از بین برنده
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
jackpots برنده تمام پولها
painstaking ساعی رنج برنده
cutler فروشنده الات برنده
backsword شمشیر یک لبهء برنده
emulous رشک برنده طالب
emasculatory برنده نیروی مردی
emasculative برنده نیروی مردی
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
scissors چیز برنده قطع کننده
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
cutting angle سطح برنده تیغه برش
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
blade قسمت برنده لبههای تیغ دار
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
runner up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
dye-remover از بین برنده رنگ [سفید کننده]
defoliants مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
defoliating agent عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
I have not played my trump ( winning ) card . ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
ingestive بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-alls اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medallists دارای مدال برنده مدال
medalist دارای مدال برنده مدال
medallist دارای مدال برنده مدال
medalists دارای مدال برنده مدال
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com