English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
hidebound پوست بتن چسبیده
hide bound پوست بتن چسبیده
Other Matches
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
adhesive چسبیده
coherent چسبیده
stickit چسبیده
sessile چسبیده
adnascent چسبیده
skin-tight چسبیده
conglutinate به هم چسبیده
close aboard چسبیده به
adhesives چسبیده
clung چسبیده
adnate بهم چسبیده
serried بهم چسبیده
incompact بهم چسبیده
syndactylism چسبیده انگشتی
impacted بهم چسبیده
adherent بهم چسبیده
seried بهم چسبیده
concrete بهم چسبیده
adherents بهم چسبیده
sealed محکم چسبیده
syndacty چسبیده انگشت
skintight چسبیده بتن
coadunate بهم چسبیده
skintight بپوست چسبیده
adhere بهم چسبیده بودن
adhered بهم چسبیده بودن
adhering بهم چسبیده بودن
adequateness بهم چسبیده بودن
gomerulus توده بهم چسبیده
adheres بهم چسبیده بودن
parabiotic twins دوقلوهای بهم چسبیده
Siamese twins دوقلوهای بهم چسبیده
jerkin کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
systylous دارای خامههای بهم چسبیده
jerkins کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
syndactyle دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
siamese twin یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
flocculous مانند دستههای پشم بهم چسبیده
flocculose مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
plectognath ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
gyrus لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
grape shot گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
back slide شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
spread eagle سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
peels پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peel پوست انداختن پوست
key کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
musub duchi موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
peel پوست
cortices پوست
hides پوست
skin پوست
skinned پوست
skins پوست
skinning پوست
goats پوست بز
cortex پوست
parer پوست کن
peltry پوست
shale پوست
neurilemma or lema پوست پی
peels پوست
dermis پوست
rind پوست
rinds پوست
shells پوست
shelling پوست
cuticle پوست
shell پوست
hide پوست
integument پوست
dermatalgia پوست
glume پوست
peeling پوست
flayer پوست کن
goat پوست بز
husk پوست
husks پوست
crustal پوست
hulls پوست
skinner پوست کن
encrustation پوست
scalp پوست سر
barked پوست
encrustations پوست
swanskin پوست قو
barking پوست
stripper پوست کن
goatskins پوست بز
strippers پوست کن
goatskin پوست بز
skinless بی پوست
tegmen پوست
bark پوست
tegmentum پوست
tunc پوست
hull پوست
barks پوست
cuticular پوست مانند
dermoid پوست مانند
cuticular وابسته به پوست
calfskin پوست گوساله
calf skin پوست گوساله
broadtail پوست بره
sheep skin پوست گوسفند
cutis پوست زیرین
parchmenty پوست مانند
skinned پوست پوستی
dermatology پوست شناسی
dermatopathy ناخوشی پوست
dermatosis اماس پوست
dermatozoa انگلهای پوست
encrustations پوست زخم
dermoid شبیه پوست
dermatography شرح پوست
dermatographia پوست نگاری
debark پوست کندن از
decorticate پوست کندن از
derm زیر پوست
dermatoid پوست مانند
dermoidal شبیه پوست
chap ترک [در پوست]
chafing پوست رفتگی
chafes پوست رفتگی
chafe پوست رفتگی
skins پوست پوستی
chap شکاف [در پوست]
skinning پوست پوستی
chap خشگی پوست
apple peel پوست سیب
to strip something off کندن [پوست]
onion skin پوست پیاز
taxidermy پوست ارایی
picked پوست کنده
blach hulled سیاه پوست
bast پوست درخت
corticated پوست دار
corticate پوست دار
barky پوست دار
rhytidome پوست درخت
alphosis بیرنگی پوست
albinism سفیدی پوست
aboveboard پوست کنده
scarf skin پوست برونی
melanotic سیاه پوست
mesoderm میان پوست
moleskin پوست کورموش
molt پوست اندازی
negress زن سیاه پوست
skiver پوست تراش
onionskin پوست پیاز
oxhide پوست گاو
melanic سیاه پوست
malicorium پوست انار
impassiveness پوست کلفتی
in plain english پوست کنده
taxidermist پوست ارا
kid skin پوست بزغاله
kipskin دسته پوست
slipe پوست کندن از
malacodermous نرم پوست
pachydermatous ستبر پوست
pachydermatous پوست کلفت
skin and bone پوست واستخوان
phyma برامدگی پوست
pityriasis شوره پوست
shuck پوست نخودوغیره
scscalable پوست کندنی
ross پوست درخت
ross پوست کندن
scalable پوست کندنی
skin effect اثر پوست
periderm پوست اطراف
pachydrmatous پوست کلفت
papillose مانندبرامدگی پوست
parachroma بیرنگی پوست
parer پوست تراش
skinner پوست فروش
peltmonger پوست فروش
percutaneous از راه پوست
periderm پوست برونی
hypodermis پوست زیرین
husked پوست کنده
hulled پوست کنده
ecdysis پوست ریختن
ectorderm برون پوست
egg shell پوست تخم
Afrikaners سفید پوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com