Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (11 milliseconds)
English
Persian
peeled
پوست کنده
picked
پوست کنده
aboveboard
پوست کنده
hulled
پوست کنده
husked
پوست کنده
in plain english
پوست کنده
Search result with all words
plain
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
ptisan
گندم پوست کنده
she is a peach
هلوی پوست کنده است
shelled almond
بادام پوست کنده
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
Other Matches
endermic
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skins
پوست کندن با پوست پوشاندن
skin
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning
پوست کندن با پوست پوشاندن
slough
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
peels
پوست انداختن پوست
tegumnentum
پوست طبیعی پوست
peel
پوست انداختن پوست
blocks
کنده
stubbing
کنده
stubbed
کنده
stub
کنده
clog
: کنده
knockstone
کنده
block
کنده
clogs
: کنده
stubs
کنده
clogged
: کنده
logs
کنده
anvil stock
کنده
stock
کنده
stocked
کنده
block aead
سر کنده
timber
کنده
dugout dewelling
کنده
bilboes
کنده
chump
کنده
graven
کنده
chumps
کنده
pulled
کنده
chunks
کنده
chunk
کنده
blocked
کنده
blocs
کنده
log
کنده
bloc
کنده
building block
کنده ساخت
building block
بنا کنده
engravers
کنده کار
building blocks
بنا کنده
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
unstuck
کنده شده
plummer block
کنده محور
wooden anvil stock
کنده چوب
deblocking
کنده شکنی
deblock
شکستن کنده
plummer block
کنده شفت
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
logs
کنده چوب
engraver
کنده کار
log
کنده چوب
olympic lift
کنده یک چاک
building blocks
کنده ساخت
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
dugouts
کنده شده
carver
کنده کار
ingraving
کنده کاری
stumps
کنده درخت
stumping
کنده درخت
stumped
کنده درخت
stump
کنده درخت
stumpy
پر از کنده درخت
in intaglio
بشکل کنده
trunk
کنده درخت
control block
کنده کنترل
graving
کنده کاری
grits
جوپوست کنده
glyptics
کنده کاری
inside sarma
انواع کنده رو
frankly
رک وپوست کنده
logrolling
کنده غلتانی
block length
درازای کنده
entry block
کنده مدخل
dugout
کنده شده
block mark
نشان کنده
leg pickup
کنده کشی
leg lift and side roll
کنده سرانبون
trunks
کنده درخت
block size
اندازه کنده
blockette
کنده کوچک
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
dug in
سنگر کنده شده
break ground
لنگر از زمین کنده شد
trunk
الوار کنده چوب
trunks
الوار کنده چوب
stubby
پراز کنده درخت
rock hewn
از کوه کنده شده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
chalcographer
کنده کاری روی مس
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
loggets
کنده کوچک دیرک
carves
کنده کاری کردن
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
carve
کنده کاری کردن
loggats
کنده کوچک دیرک
carvings
کنده کاری کردن
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
logged
از کنده پاک شده
intagliated
کنده کاری شده
block
کنده مانع ورادع
blocked
کنده مانع ورادع
blocks
کنده مانع ورادع
quarried
ازکان کنده شده
groats
گندم یاجوپوست کنده
carved
کنده کاری کردن
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
ivory carving
کنده کاری روی عاج
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
ditched
ابرو کنار راه کنده
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
ditches
ابرو کنار راه کنده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
zincograph
روی کنده کاری شده
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
ditch
ابرو کنار راه کنده
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated
[سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
hides
پوست
shale
پوست
husk
پوست
cuticle
پوست
integument
پوست
crustal
پوست
husks
پوست
hide
پوست
barks
پوست
shell
پوست
hulls
پوست
shells
پوست
hull
پوست
flayer
پوست کن
barking
پوست
shelling
پوست
scalp
پوست سر
rind
پوست
rinds
پوست
barked
پوست
glume
پوست
bark
پوست
tegmentum
پوست
encrustation
پوست
swanskin
پوست قو
cortices
پوست
skin
پوست
peltry
پوست
dermis
پوست
skinned
پوست
cortex
پوست
peel
پوست
tunc
پوست
dermatalgia
پوست
peels
پوست
tegmen
پوست
skinning
پوست
peeling
پوست
parer
پوست کن
neurilemma or lema
پوست پی
goatskins
پوست بز
encrustations
پوست
goatskin
پوست بز
strippers
پوست کن
skinner
پوست کن
skins
پوست
stripper
پوست کن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com