English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
inherent vice پوسیدگی در اثر زمان
Other Matches
corrsion پوسیدگی
decayed پوسیدگی
wear پوسیدگی
decomposition پوسیدگی
wears پوسیدگی
decay پوسیدگی
decays پوسیدگی
decaying پوسیدگی
putridness پوسیدگی
rottenness پوسیدگی
putrescencty پوسیدگی
putrescence پوسیدگی
putrefaction پوسیدگی گندیدگی
pottsdisease پوسیدگی مهرگان
nail sickness پوسیدگی چوب
dry rot پوسیدگی چوب
dental caries پوسیدگی دندان
cariosity پوسیدگی استخوان
caries پوسیدگی استخوان
weld decay پوسیدگی جوش
aqueous corrosion پوسیدگی در اثر رطوبت
mustiness پوسیدگی یا کپک زدگی
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
caries پوسیدگی دندان [دندان پزشکی]
cavities پوسیدگی دندان [دندان پزشکی]
tooth decay پوسیدگی دندان [دندان پزشکی]
dental decay [Caries dentium] پوسیدگی دندان [دندان پزشکی]
dental caries پوسیدگی دندان [دندان پزشکی]
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
termed زمان
term زمان
tempo زمان
periods زمان
stroke زمان
terming زمان
synchrone هم زمان
strokes زمان
synchronous هم زمان
time consuming زمان بر
coinstantaneous هم زمان
yet تا ان زمان
time-consuming زمان بر
stroked زمان
zeitgeist زمان
date زمان
away از ان زمان
period زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
dates زمان
time-piece زمان
timepiece زمان
time of blowing زمان دم
stroking زمان
clock زمان
thitherto تا ان زمان
simultaneously در یک زمان
tempos زمان
clocks زمان ها
timed زمان
whene'er هر زمان
time زمان
cotemporaneous هم زمان
contemporaneous هم زمان
times زمان
thence از ان زمان
cycle time زمان
lapses گذشت زمان
lapse گذشت زمان
response time زمان واکنش
light load period زمان بار کم
length of time طول زمان
lead time زمان پیشگیری
retention time زمان بازداری
leisure time زمان اسودگی
mean time زمان متوسط
maximum duration زمان حداکثر
whoopee زمان خوشی
makeup time زمان جبران
response time زمان واگنش
response time زمان پاسخ
lost time زمان گمگشته
lost time زمان مفقوده
loading time زمان بارگیری
load time زمان بارکردن
linkage time زمان پیوند
man and boy از زمان بچگی
lapsing گذشت زمان
maintenance period زمان تعمیرات
microcycle واحد زمان
production time زمان تولید
production time زمان ساخت
timing زمان سنجی
relaxation time زمان اسایش
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
recovery time زمان بهبود
timing زمان گیری
timing زمان بندی
timing زمان احتراق
reaction time زمان واکنش
reasonable time زمان معقول
preterit زمان ماضی
prescription مرور زمان
miscellaneous time زمان متفرقه
multiplication time زمان ضرب
non productive time زمان مرده
nonsynchronous ناهم زمان
orthogenesis جبر زمان
passtime زمان گذارستون
peace time زمان صلح
peace time در زمان صلح
period of concentration زمان تمرکز
physiological time زمان فیزیولوژیکی
prescriptions مرور زمان
preparation time زمان تهیه
present tense زمان حال
relief time زمان استراحت
dwell idling time زمان هرزگردی
adverb of time فرف زمان
delay time زمان تاخیر
delay allowance زمان تقسیم
all crash زمان فوریت
allocated time زمان نامی
decay time زمان اضمحلال
decay time زمان تباهی
dead time زمان گمگشته
dead time زمان مرده
association time زمان تداعی
attack timing زمان بندی تک
development time زمان توسعه
add time زمان جمع
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
access time زمان دستیابی
distribution time زمان توزیع
dilation of time اتساع زمان
activity time زمان هر فعالیت
dilation of time انبساط زمان
adaptation time زمان انطباق
add time زمان افزایش
cycle time زمان سیکل
cycle time زمان دوره
coking period زمان کک سازی
chromometer زمان سنج
chronograph زمان نگار
chronometer زمان سنج
chronophobia زمان هراسی
chronoscope زمان سنج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com