English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
spangle پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
spangles پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
Other Matches
pailette زینت الات بدلی مانندمنجوق وغیره
pailett زینت الات بدلی مانند منجوق وغیره
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
lithosol خاک کم عمق دامنه کوه ودشت که مرکب از سنگریزه وسنگهای نیمه خاک شده میباشد
artificial بدلی
counterfeits بدلی
counterfeiting بدلی
counterfeited بدلی
counterfeit بدلی
spurious بدلی
imitative بدلی
makeshift بدلی
oreide مطلا یا زر بدلی
imitativeness بدلی بودن
oroide مطلا یا زر بدلی
motley مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
trinketer فروشنده جواهر بدلی
trinketry جواهر الات بدلی
trinkums زیور الات بدلی
imitations چیز تقلیدی بدلی
imitation چیز تقلیدی بدلی
hang out پهن کردن لباس [روی بند لباس]
trinkets چیز کم خرج جواهر بدلی
trinket چیز کم خرج جواهر بدلی
life jacket لباس نجات لباس چوب پنبهای
washers پولک
aglet پولک
squamate پولک پولک
squama پولک
flaking پولک
flaked پولک
pailett پولک
pailette پولک
flake پولک
sequins پولک
imbricate پولک پولک
sequin پولک
dag پولک
squamous پولک پولک
flakes پولک ها
squamation پولک
washer پولک
shale پولک
tinsel پولک
paillette پولک
metal ornament پولک فلزی
leprose پولک دار
bespangle پولک زدن
tegular پولک دار
safety plug پولک اطمینان
washers پولک فنری
washer پولک فنری
scaly پولک دار
scaled پولک دار
flitter پولک فلزی
lepidopteron پولک بال
grommet پولک لاستیکی
clinquant دارای پولک زری
mascle پولک پولادین زره
scale armor زره پولک دار
grnish زینت
adornment زینت
adornments زینت
ornament زینت
zenith زینت
bezant پولک گردی که معمولا از طلااست
lepidosis بیماری پوست پولک دار
grnisher زینت کننده
decorated زینت کرده
graces زینت بخشیدن
adorn زینت دادن
gracing زینت بخشیدن
graced زینت بخشیدن
passementerie زینت الات
decker زینت دهنده
decorate زینت کردن
decoration زینت کاری
decorations زینت کاری
ornamented زینت شده
adorns زینت دادن
bedeck زینت دادن
bedecked زینت دادن
bedecking زینت دادن
bedecks زینت دادن
decorates زینت کردن
decorating زینت کردن
grace زینت بخشیدن
trim زینت دادن
trimmest زینت دادن
trims زینت دادن
decorous زینت دار
adorning زینت کننده
imbrication روی هم چیدگی مانند پولک ماهی
imbrication روی هم چینی کانند پولک ماهی
tinsel زرق وبرق دار پولک زدن
scaliness پوشیدگی از پولک یا فلس جرم گرفتگی
decked : اراستن زینت کردن
decks : اراستن زینت کردن
flourished زینت کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
tessellate باموزاییک زینت دادن
stars باستاره زینت کردن
starred باستاره زینت کردن
star باستاره زینت کردن
deck : اراستن زینت کردن
medallion با مدال بزرگ زینت دادن
ornamentallyr از لحاظ تزئین میناب زینت
ornamentally از لحاظ تزئین منباب زینت
medallions با مدال بزرگ زینت دادن
head work زینت مخصوص سنگ سرطاق
overset زینت دادن زیاد بار کردن
goldstone جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
give someone an inch and they will take a mile <idiom> اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniforms لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
accouterment لباس
costumes لباس
clobber لباس
costume لباس
nightgowns لباس شب
nightgown لباس شب
bathhouse لباس کن
acoutrement لباس
accouterments لباس
frou frou خش خش لباس
dressing لباس
evining dress لباس شب
bibandtucker لباس
rosette گل لباس
rosettes گل لباس
dressings لباس
clobbers لباس
clobbering لباس
clobbered لباس
clothing لباس
costume لباس
costumes لباس ها
oilskins لباس ضد اب
garb لباس
flannels لباس
flannel لباس
vestment لباس
out fit لباس
outwall لباس تن
attire لباس
untented بی لباس
vesture لباس
donkey jacket لباس
zippers زیب لباس
zipper زیب لباس
academic costume لباس دانشگاهی
battle dress لباس ضدگلوله
asbestos kit لباس نسوز
antiblackout suit لباس ضد فشار اب
gown روپوش لباس شب
academicals لباس دانشگاهی
put on <idiom> لباس پوشیدن
knitwear لباس کشباف
costume لباس محلی
silk لباس ابریشمی
tuxedos لباس رسمی
tuxedo لباس رسمی
wet suits لباس غواصی
wet suit لباس غواصی
dry suit لباس غواصی
costumes لباس محلی
skirts دامن لباس
skirted دامن لباس
skirt دامن لباس
ankle monitor لباس ردیاب
ankle bracelet لباس ردیاب
electronic tag لباس ردیاب
tether لباس ردیاب
undergarments لباس بزیر
mab لباس ژولیده
habilitate لباس پوشیده
survival suit لباس نجات
the long robe لباس قضائی
to a onself لباس زیباپوشیدن
to dress up لباس پوشیدن
toggery لباس فروشی
habiliments لباس مخصوص
habiliment لباس زیبا
tou book لباس تکواندو
tunicle لباس کوتاه
tux لباس رسمی
underclothing لباس زیر
uniform of the day لباس فصل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com