Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
Other Matches
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
electronic
سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
procuration
تحصیل چیزی خرید
procuance
تحصیل چیزی خرید
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
in the market for
<idiom>
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
ringing the changes
ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
toll traverse
وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
wharfage
وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
leases
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to grieve over anything
برای چیزی
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
order
خرید سفارش خرید
acrylic lacquer
لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
requests
تقاضا برای چیزی
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
STT
نشانه تامین اتصال امن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت برای اینترنت میدهد
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
secure transaction technology
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
warehousing system
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com