Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 89 (7 milliseconds)
English	Persian
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
Search result with all words
activate	به فعالیت پرداختن
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated	به فعالیت پرداختن
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates	به فعالیت پرداختن
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating	به فعالیت پرداختن
loose	سبکبار کردن پرداختن
looser	سبکبار کردن پرداختن
loosest	سبکبار کردن پرداختن
practice	پرداختن
meet	پرداختن
meets	پرداختن
put	بفعالیت پرداختن
puts	بفعالیت پرداختن
putting	بفعالیت پرداختن
nail	به موقع پرداختن
nailed	به موقع پرداختن
nails	به موقع پرداختن
indemnities	غرامت پرداختن
indemnity	غرامت پرداختن
pay	پرداختن
paying	پرداختن
pays	پرداختن
proceed	اقدام کردن پرداختن به
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
insolvent	فاقد توانایی پرداختن دیون
practicing	پرداختن
practise	پرداختن
practises	پرداختن
practising	پرداختن
disburse	پرداختن
disbursed	پرداختن
disburses	پرداختن
disbursing	پرداختن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
defray	پرداختن
defrayed	پرداختن
defraying	پرداختن
defrays	پرداختن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
ponies	پرداختن خلاصه اخبار
pony	پرداختن خلاصه اخبار
recompense	غرامت پرداختن
recompensed	غرامت پرداختن
recompenses	غرامت پرداختن
recompensing	غرامت پرداختن
aby	پرداختن
abye	پرداختن
cough up	پرداختن
get down to work	بکار پرداختن
imburse	پرداختن
indemnify	غرامت پرداختن
liquidated damages	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
pay at tenor	در سررسید پرداختن
pay up	تمام وکمال پرداختن
pipe up	به سخن پرداختن
poney	پرداختن خلاصه اخبار
prepay	قبلا پرداختن
shell out	پرداختن
take to	پرداختن
to brush up	پرداختن
to fork over	پرداختن
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
to pay in a	پیشکشی پرداختن
to pay off	تمام و کمال پرداختن
to pay up	تمام و کمال پرداختن
turn to	بکار پرداختن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
foot the bill <idiom>	پرداختن
fork out <idiom>	پرداختن
kick over <idiom>	پرداختن
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
pick up the tab <idiom>	صورت حساب کسی را پرداختن
pony up <idiom>	پرداختن
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
pay off something	چیزی را قسطی پرداختن
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
activate	بفعالیت پرداختن
foot	پرداختن مخارج
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
Partial phrase not found.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com