English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
Other Matches
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
You've got me stumped. <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
well-to-do <idiom> پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains? آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
pillow صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
state tiger در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
wharfage وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
toll traverse وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
leases نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
STT نشانه تامین اتصال امن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت برای اینترنت میدهد
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
secure transaction technology سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
wanted نداشتن
want نداشتن
lackvt نداشتن
lacked نداشتن
lack نداشتن
lacks نداشتن
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
disinterest علاقه نداشتن
powerlessly با نداشتن نیرو
miss نداشتن فاقدبودن
missed نداشتن فاقدبودن
disliking دوست نداشتن
dislike دوست نداشتن
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
clean record نداشتن پیشینه بد
freedom from evil record نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom> آه دربساط نداشتن
sit out شرکت نداشتن در
to sit out شرکت نداشتن در
misses نداشتن فاقدبودن
errorless نداشتن خطا
dislikes دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
To know no bounds. حد وحصر نداشتن
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
to get the key of the street جای شب ماندن نداشتن
to foel حال درستی نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> دیناری در بساط نداشتن
disconnection قطع نداشتن رابطه
inertness نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
inefficiently با نداشتن قابلیت بیفایده
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
intestacy نداشتن وصیت نامه
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
out of favor with someone <idiom> حسن نیت نداشتن
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
wanted نیازمند بودن به نداشتن
want نیازمند بودن به نداشتن
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
thriftessness نداشتن عقل معاش
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something <idiom> هیچ رازی نداشتن
warehousing system روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
Nothing to declare همراه نداشتن کالاهای گمرکی
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
out of tune <idiom> باهم خوب وسازش نداشتن
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to dislike somebody [something] دوست نداشتن کسی [چیزی]
satisfactory <adj.> کافی
enow کافی
enough کافی
sufficient کافی
adequate کافی
sufficient <adj.> کافی
sufficing <adj.> کافی
good [sufficient] <adj.> کافی
adequate <adj.> کافی
acceptable <adj.> کافی
adequate کافی
to have no prospects هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
to knock about سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
be adequate کافی بودن
skimping غیر کافی
sufficiently <adv.> بقدر کافی
scantier غیر کافی
suffice کافی بودن
scantiest غیر کافی
skimp غیر کافی
sufficient conditions شرایط کافی
skimped غیر کافی
sufficient condition شرط کافی
inadequate غیر کافی
skimps غیر کافی
necessary and sufficient لازم و کافی
inextenso بطول کافی
plenty of rain باران کافی
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کافی
be enough کافی بودن
due care مراقبت کافی
be sufficient کافی بودن
Nothing more, thanks. کافی است.
last [be enough] کافی بودن
reach کافی بودن
sufficient مقدار کافی
scanty غیر کافی
adequately بقدر کافی
sufficing کافی بودن
run short <idiom> کافی نبودن
suffice کافی بودن
leisure وقت کافی
suffices کافی بودن
sufficed کافی بودن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
to have plenty of time وقت کافی داشتن
voteless بدون رای کافی
he is short of hands کارگر کافی ندارد
well paid دارای حقوق کافی
insufficiently بطور غیر کافی
well educatd دارای تحصیلات کافی
incompetent غیر کافی ناشایسته
sufficient condition شرط کافی [ریاضی]
enough باندازهء کافی نسبتا
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
sufficiency قابلیت مقدار کافی
inadequately بطور غیر کافی
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozed مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
dozes مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said! به اندازه کافی گفته شده!
in short supply <idiom> نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozing مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough. باندازه کافی گود نیست
doze مقدار کافی از یک دارو خوراک
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
he had a good supply of coal زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
leave (let) well enough alone <idiom> دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com