Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
claque
پول گرفته اند دست بزنند
Other Matches
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
pasquinade
جرشفت هجو نامهای که درجایگاه عمومی بزنند
to beat the egg-white until it is stiff
سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
gibus
کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
pious fraud
حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
litmus
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
mistful
مه گرفته
thick
گرفته
fustiest
بو گرفته
fustier
بو گرفته
thicker
گرفته
muzzy
گرفته
pokey
گرفته
uptight
گرفته
thickest
گرفته
dull
گرفته
fusty
بو گرفته
low spirited
گرفته
low-spirited
گرفته
addicted
خو گرفته
clouded
گرفته
gruff
گرفته
muggy
گرفته
rancid
بو گرفته
fogbound
مه گرفته
sombrous
گرفته
comate
مه گرفته
dulls
گرفته
dulling
گرفته
dullest
گرفته
duller
گرفته
dulled
گرفته
bunged up
قی گرفته
adopted
گرفته
hoarser
گرفته
air less
گرفته
accustomed
خو گرفته
chock full
گرفته
hoarse
گرفته
heartsore
دل گرفته
darksome
گرفته
hoarsest
گرفته
brumous
مه گرفته
folded in mist
مه گرفته
choky
گرفته
derivative
گرفته شده
to d. itself
گرفته شدن
triste
گرفته محزون
dulled
کندشدن گرفته
tristful
گرفته محزون
dullest
کندشدن گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
duller
کندشدن گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
dulling
کندشدن گرفته
patinated
زنگار گرفته
fonder
انس گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
began
دست گرفته
pokier
گرفته دلگیر
filmy
غبار گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
patinous
کبره گرفته
pokiest
گرفته دلگیر
poky
گرفته دلگیر
divorcee
زن طلاق گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
drippy
هوای گرفته
fondest
انس گرفته
hoarsely
بطور گرفته
maggoty
کرم گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
cerated
موم گرفته
mity
کزم گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
mistful
میغ گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
addict
خو گرفته معتاد
wont
خو گرفته عادت
smoky
دود گرفته
solemn
گرفته موقرانه
medalled
مدال گرفته
caught
گرفته شده
on the panel
جزوصورت گرفته
dull
کندشدن گرفته
in mourning
چرک گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
measly
کرم گرفته
fond
انس گرفته
blear
گرفته وتاریک
leaded
سرب گرفته
eerie
ترساننده گرفته
derivatives
گرفته شده
aeruginous
زنگ گرفته
verminous
شپش گرفته
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
foul house
چشمی گرفته لنگر
skim
شیر خامه گرفته
skims
شیر خامه گرفته
included
دور گرفته شده
lower
هوای گرفته وابری
lour
گرفته شدن عبوس
lowered
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
malty
خو گرفته به ابجو خوری
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
assumed
بخود گرفته عاریتی
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
my time is occupied
وقتم گرفته است
i had been caught
گرفته شده بودم
mucid
بوزک زده بو گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
in contemplation
درنظر گرفته شده
low-key
دارای صدای گرفته
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
game
شکار گرفته شده
funky
بوی ناه گرفته
He was choking .
گلویش گرفته بود
She was depressed.
دلش گرفته بود
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
AC
گرفته شده است
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
skimmed
شیر خامه گرفته
low key
دارای صدای گرفته
mossy
خزه گرفته باتلاقی
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
underlying
در زیر قرار گرفته
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
applique
مورد استفاده قرار گرفته
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
borrowed money
پول قرض گرفته شده
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
his leg rested on a stone
پایش روی سنگی قرار گرفته بود
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
intake
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
intakes
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com