Dictiornary-Farsi | پژوهش خواه مستانف علیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
respondent	پژوهش خواه مستانف علیه
respondents	پژوهش خواه مستانف علیه


Other Matches

appellant	فرجام خواه مستانف
respondents	مستانف علیه
appellee	مستانف علیه
respondent	مستانف علیه
appellant	پژوهش خواه
relatives	خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
liberalparty	حزب ازادی خواه یا ترقی خواه
in personam	علیه شخص خاصی علیه انسان
object of appeal	مستانف عنه
or	خواه
ill minded	بد خواه
if	خواه
whether	خواه
ill wisher	بد خواه
investigation	پژوهش
investigations	پژوهش
experiment	پژوهش
experimented	پژوهش
experimenting	پژوهش
experiments	پژوهش
monographs	تک پژوهش
appeal	پژوهش
appealed	پژوهش
appeals	پژوهش
research	پژوهش
researching	پژوهش
monograph	تک پژوهش
researched	پژوهش
researches	پژوهش
progressist	ترقی خواه
inverts	هم جنس خواه
progressionist	ترقی خواه
progressive	ترقی خواه
repulican	جمهوری خواه
votary	هوا خواه
halophyte	نمک خواه
progressivist	ترقی خواه
blackmailers	باج خواه
blackmailer	باج خواه
gayest	همجنس خواه
Republican	جمهوری خواه
avenger	کین خواه
apologists	پوزش خواه
apologist	پوزش خواه
Republicans	جمهوری خواه
apologizer	معذرت خواه
gays	همجنس خواه
constitutionalist	مشروطه خواه
gayer	همجنس خواه
inverting	هم جنس خواه
invert	هم جنس خواه
one who appeals to the supreme court	فرجام خواه
one who asks for a loan	وام خواه
nolens volens	خواه و ناخواه
person aganist whom appeal	فرجام خواه
gay	همجنس خواه
homosexual	همجنس خواه
homosexuals	همجنس خواه
monarchic	سلطنت خواه
pure research	پژوهش محض
chemical research	پژوهش شیمیایی
boarding party	گروه پژوهش
boarding parties	گروه پژوهش
researching	پژوهش کردن
research design	طرح پژوهش
unappealabe	پژوهش ناپذیر
court of appeal	دادگاه پژوهش
courts of appeal	دادگاه پژوهش
object of appeal	پژوهش خواسته
field work	پژوهش میدانی
researches	پژوهش کردن
research	پژوهش کردن
herborization	پژوهش درگیاهان
research method	روش پژوهش
researched	پژوهش کردن
appellee	پژوهش خوانده
inappealable	پژوهش ناپذیر
research method	شیوه پژوهش
operation research	پژوهش عملیاتی
psychical research	پژوهش فراروانی
inappellable	پژوهش ناپذیر
progressionist	عضوحزب ترقی خواه
liberals	ازادی خواه زیاد
homeopath	جور درمان خواه
homeopaths	جور درمان خواه
propitious	شفیع خیر خواه
tribade	همجنس خواه فاعلی
homoeopaths	جور درمان خواه
liberal	ازادی خواه زیاد
appealable	قابل پژوهش خواهی
survey research	پژوهش زمینه یاب
herborize	پژوهش درگیاهان کردن
action research	پژوهش عمل نگر
well wishing	ادم نیکخواه خیر خواه
well wisher	ادم نیکخواه خیر خواه
modernist	هوا خواه اصول امروزی
modernists	هوا خواه اصول امروزی
henchmen	هواه خواه سیاسی نوکر
will heŠnill he	چه بخواهد چه نخواهد خواه ناخواه
repulican	عضو حزب جمهوری خواه
progressist	عضو حزب ترقی خواه
henchman	هواه خواه سیاسی نوکر
ministerialist	هواه خواه وزارت وقت
the liberal party	حزب یا دسته ازادی خواه
nationalists	ازادی خواه واستقلال طلب
nationalist	ازادی خواه واستقلال طلب
psychognosy	تحقیقات روانی روان پژوهش
Scientific research.	تحقیقات ( پژوهش های ) علمی
psychognosis	تحقیقات روانی روان پژوهش
culturist	فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
well intentioned	خوش نیت خیر خواه خیرخواهانه
cons	بر علیه
pro and con	له و علیه
con	بر علیه
versus	علیه
pros and cons	له و علیه
against	علیه
v	علیه
conning	بر علیه
conned	بر علیه
pro and con	دلائل له و علیه
divisor	مقسوم علیه
lady ship	سرکار علیه
presentee	معروض علیه
judgement debtor	محکوم علیه
person placed under guardianship	مولی علیه
peace be upon him	علیه السلام
denominator	مقسوم علیه
denominators	مقسوم علیه
wards	مولی علیه
beneficiary	موقوف علیه
ward	مولی علیه
losing party	محکوم علیه
beneficiaries	موقوف علیه
party against whom a protest is made	معترض علیه
object of protest	معترض علیه
victim of an offence	مجنی علیه
out of court	محکوم علیه
respondent	مدعی علیه
respondents	مدعی علیه
pupil	مولی علیه
recognizor	محکوم علیه
pupils	مولی علیه
beneficiary of an endowment	موقوف علیه
third person of a transfer	محال علیه
assignee	محال علیه
anti	مخالف علیه
divtsor	مقسوم علیه
drawee	محال علیه
defendant	مدعی علیه
defendants	مدعی علیه
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions	این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
public mischief	جرم علیه جامعه
divisor	مقسوم علیه [ریاضی]
offences against property	جرائم بر علیه اموال
offences against persons	جرائم بر علیه اشخاص
lese majeste	خیانت علیه حکومت
common d.	مقسوم علیه مشترک
cross action	علیه وی اقامه کند
self defeating	علیه منظور خود
biological defense	پدافند بر علیه تک میکربی
action in personam	دعوی بر علیه شخص
lese majesty	خیانت علیه حکومت
self-defeating	علیه منظور خود
non fatal offences against the person	جرائم بر علیه ابدان
to safeguard [against]	نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
common divisor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common factor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
to safeguard [against]	حفظ کردن [علیه] [در برابر]
action in rem	دعوی بر علیه عین مال
to safeguard [against]	امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
counter fire	اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
offences against public morals	جرائم بر علیه اخلاق عمومی
To take field against somebody .	بر علیه کسی وارد شدن
offence against public order	جرائم بر علیه نظم عمومی
to safeguard [against]	تامین کردن [علیه] [در برابر]
demur	در CL حالتی است که مدعی علیه
offences against public dencency	جرائم بر علیه عفت عمومی
demurred	در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring	در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs	در CL حالتی است که مدعی علیه
proceed against someone	علیه کسی دادخواهی کردن
indicted	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indict	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaims	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicting	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
chemical defense	پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
libellee	مدعی علیه شخص مورد افترا
lodge a complaint against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
libelee	مدعی علیه شخص مورد افترا
bring a suit against a person	اقامه دعوی علیه کسی کردن
summary judgment	حکمی که علیه ضامن صادر میشود
indicts	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
greatest common divisor [gcd]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]