Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
mush
پیاده در برف سفرکردن
Other Matches
astrogate
سفرکردن
gangs
سفرکردن
gang
سفرکردن
journeying
سفرکردن
to go abroad
سفرکردن
peregrinate
سفرکردن
journey
سفرکردن
journeys
سفرکردن
journeyed
سفرکردن
deadhead
بی بلیط سفرکردن
go around
<idiom>
به اطراف سفرکردن
long haul
<idiom>
مسافت دراز یا سفرکردن
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
commuted
هر روزازحومه بشهر وبالعکس سفرکردن
commute
هر روزازحومه بشهر وبالعکس سفرکردن
commutes
هر روزازحومه بشهر وبالعکس سفرکردن
commuting
هر روزازحومه بشهر وبالعکس سفرکردن
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
footer
پیاده رو
pavement
پیاده رو
walks
پیاده رو
footpath
پیاده رو
side walk
پیاده رو
foot slogger
پیاده
path
پیاده رو
afoot
پیاده
pavements
پیاده رو
walkways
پیاده رو
walkway
پیاده رو
walk
پیاده رو
footway
پیاده رو
walked
پیاده رو
infantry
پیاده
infantry man
پیاده
peripatetic
پیاده رو
sidewalk
پیاده رو
sidewalks
پیاده رو
impledge
پیاده
pedestrian
پیاده
pedestrian bridge
پل پیاده رو
dismounted
پیاده
foot bridge
پل پیاده رو
foot bank
پیاده رو
on of
پیاده
pedestrians
پیاده
pignorate
پیاده
ganway
پل پیاده رو
foot infantry
پیاده
footpaths
پیاده رو
paths
پیاده رو
promotions
ترفیع پیاده
alighted
پیاده شدن
alight
پیاده شدن
hike
پیاده روی
armored infantry
پیاده مکانیزه
alighting
پیاده شدن
alights
پیاده شدن
armored infantry
پیاده زرهی
to pad the hoof
پیاده رفتن
infantry
پیاده نظام
to pad aroad
پیاده رفتن
impledge
پیاده شطرنج
infantry
سرباز پیاده
pedestrian crossings
گذرگاه پیاده
pedestrianism
پیاده روی
to pad it
پیاده رفتن
promotion
ترفیع پیاده
dismounts
پیاده کردن
to go on foot
پیاده رفتن
set down
پیاده کردن
to get off
پیاده شدن از
take down
پیاده کردن
skirmisher
پیاده نظام
regiment of f.
هنگ پیاده
hikes
پیاده روی
mechanized
پیاده زرهی
footbridges
پل پیاده روی
hiked
پیاده روی
footbridges
پل پیاده روها
footbridge
پل پیاده روی
footbridge
پل پیاده روها
wayfarer
مسافر پیاده
pawns
پیاده شطرنج
pedestrian crossing
گذرگاه پیاده
pignorate
پیاده شطرنج
kerb
حاشیه پیاده رو
kerb
جدول پیاده رو
kerbs
حاشیه پیاده رو
kerbs
جدول پیاده رو
wayfarers
مسافر پیاده
hiking
پیاده روی
pawn
پیاده شطرنج
on foot
به صورت پیاده
pawned
پیاده شطرنج
pawning
پیاده شطرنج
rifle man
سرباز پیاده
dismantles
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
grabby
سرباز پیاده
hump
پیاده روی
dismantlement
پیاده کردن
disembarkation
پیاده شدن
implementation
پیاده سازی
disassemble
پیاده کردن
demodulator
پیاده کننده
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
dismantled
پیاده کردن
footsoldier
سرباز پیاده
footpad
راهزن پیاده
foot slugger
سرباز پیاده
foot passenger
پیاده پا رهسپار
foot passenger
مسافر پیاده
foot infantry
پیاده نظام
on foot
پای پیاده
ganger
مسافر پیاده
pad
دزد پیاده
pads
دزد پیاده
get down
پیاده شدن
dismantle
پیاده کردن
zebra crossings
خط عابر پیاده
zebra crossing
خط عابر پیاده
walkabouts
گردش پیاده
disembarked
پیاده شدن
disembarking
پیاده کردن
disembarking
پیاده شدن
disembarks
پیاده کردن
disembarks
پیاده شدن
walkabouts
مسافرت پیاده
walkabout
گردش پیاده
dismount
پیاده کردن
torero
گاوباز پیاده
walkabout
مسافرت پیاده
wayfaring
پیاده روی
knight of the road
راهزن پیاده
unset
پیاده کردن
counterpawn
پیاده متقابل
disembarked
پیاده کردن
disembark
پیاده شدن
demodulation
پیاده کردن
humping
پیاده روی
humps
پیاده روی
dismounting
پیاده کردن
to ride shanks's mare
پیاده رفتن
infantry man
سرباز پیاده
turnable foot bridge
پل پیاده رو گردان
disembark
پیاده کردن
banquette
نیمکت پیاده رو
fee pawn
پیاده ازاد شطرنج
landing craft assault
قایق نیرو پیاده کن
janizary
سرباز پیاده نظام
landing craft tank
ناو تانک پیاده کن
four powns attack
حمله چهار پیاده
land vi
پیاده شدن رسیدن
infantry
رسته پیاده نظام
landing forces
نیروهای پیاده شونده
beaching party
گروه پیاده شونده
landing beach
ساحل پیاده شدن
isolani
پیاده ایزوله شطرنج
drill marching
تمرین پیاده روی
deplane
از هواپیما پیاده شدن
light infantry
پیاده سبک اسلحه
landing ship
ناو نیرو پیاده کن
mechanized infantry
یکان پیاده مکانیزه
advanced pawn
پیاده پیش رفته
disassembly
پیاده کردن موتور
grabby
نفر پیاده نظام
night landing
پیاده شدن درساحل در شب
dogface
سرباز پیاده نظام
dosmount command
فرمان پیاده کردن
administrative landing
پیاده شدن اداری
dough boy
سرباز پیاده نظام
foot soldier
سرباز پیاده نظام
doughboy
سرباز پیاده نظام
light infantry
پیاده نظام سبک
panel formwork
قالببندی پیاده شونده
walk
گردش پیاده گردشگاه
dismantled
پیاده کردن موتور
dismantles
پیاده کردن موتور
dismantling
پیاده کردن موتور
infantryman
سرباز پیاده نظام
infantryman
جمعی پیاده نظام
infantrymen
سرباز پیاده نظام
infantrymen
جمعی پیاده نظام
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
I wI'll get off here.
اینجا پیاده می شوم
dismounts
از اسب پیاده شدن
curb
جلوگیری لبه پیاده رو
curbed
جلوگیری لبه پیاده رو
curbing
جلوگیری لبه پیاده رو
curbs
جلوگیری لبه پیاده رو
unmounted
سوار نشده پیاده
treadway bridge
پل عبور موقتی پیاده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com