Dictiornary-Farsi | پیاده شدن اداری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
administrative landing	پیاده شدن اداری


Search result with all words

administrative landing	پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
Other Matches

bureaucreacy	رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet	کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy	حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies	تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy	تاسیسات اداری حکومت اداری
disembarkation	به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
grenadier	سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain	از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
workday	ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays	ایام کار اداری ساعات کار اداری
secondary landing	منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group	گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauling	پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls	پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul	پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled	پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul	پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
departmental	اداری
executory	اداری
bureaucrat	اداری
official	اداری
bureaucrats	اداری
administrative	اداری
administerial	اداری
formal	اداری
prefectoral	وابسته به اداری
bureaucrat	مامور اداری
service element	عنصر اداری
prefectorial	وابسته به اداری
prefecture	حوزه اداری
bureaucrats	مامور اداری
overhead gharges	هزینه اداری
officialism	سیستم اداری
official communications	مکاتبات اداری
malfeasance	خطای اداری
management expenses	مخارج اداری
office building	ساختمان اداری
office computer	کامپیوتر اداری
office hours	ساعات اداری
office work	کار اداری
paperwork	تشریفات اداری
administrative movement	حرکت اداری
administrative march	راهپیمایی اداری
administration building	ساختمان اداری
administration building	قسمت اداری
administrative approval	موافقتنامه اداری
administrative budget	بودجه اداری
administrative capacity	فرفیت اداری
administrative channels	طرق اداری
administrative command	یکان اداری
administrative command	فرماندهی اداری
administrative escort	ناو اداری
administrative flight	پرواز اداری
administrative flight	هواپیمای اداری
administrative law	قوانین اداری
administrative net	شبکه اداری
administrative order	دستور اداری
administrative publications	نشریات اداری
officialdom	سیستم اداری
officially	از طریق اداری
administrative channels	مجاری اداری
departmentally	ازلحاظ اداری
unofficial	غیر اداری
circular letter	نامه اداری
circular letter	بخشنامه اداری
business hours	ساعت اداری
bureaucreat	گماشته اداری
administratively	بطور اداری
administrative tribunal	دادگاه اداری
administrative services	قسمتهای اداری
administrative services	خدمات اداری
departmental intelligence	اطلاعات اداری
administrative law	حقوق اداری
bureau	هیئت اداری
bureaus	هیئت اداری
a white collar job	کار اداری
office chair	مبل اداری
office chair	صندلی اداری
red tape	فرمالیته اداری
bureaucratic	وابسته به امور اداری
general administration cost	هزینه عمومی اداری
administrative data processing	پردازش دادههای اداری
key personnels	کادر اداری اصلی
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
administrative escort	ناو اسکورت اداری
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
office swivel chair	صندلی گردان اداری
service echelon	رده اداری و خدماتی
deck department	قسمت اداری ناو
provisional order	دستور موقت اداری
placeman	صاحب منصب اداری
officers	مامور کارمند اداری
extra official	بیرون ازوفایف اداری
office information system	سیستم اطلاعات اداری
officialism	رسمیت مقررات اداری
officer	مامور کارمند اداری
formal	مقید به اداب ورسوم اداری
superstructures	سازمانهای اداری ومدیریه کشور
superstructure	سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucracies	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative storage	انبار کردن به طریق اداری
bureaucracy	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative lead time	زمان اداری دریافت اماد
administrative shippings	ارسال اماد به طریق اداری
bureaucrasy	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services	قسمتهای اداری ادارات نظامی
formally	مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
disciplinary court	دادگاه انتظامی محکمه اداری
ministerial	وابسته به وزیر یا کشیش اداری
genitourinary	وابسته به دستگاه اداری تناسلی
red tapism	رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )
general	شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat	فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats	فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees	پرسنل قبول شده از نظر اداری
generals	شرکت مربوط به امور اداری اصلی
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin	تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station	قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary	عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism	اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
footpath	پیاده رو
paths	پیاده رو
foot bank	پیاده رو
foot bridge	پل پیاده رو
footpaths	پیاده رو
walkways	پیاده رو
walks	پیاده رو
infantry	پیاده
side walk	پیاده رو
pedestrians	پیاده
dismounted	پیاده
pignorate	پیاده
afoot	پیاده
pedestrian bridge	پل پیاده رو
foot infantry	پیاده
walkway	پیاده رو
footway	پیاده رو
pedestrian	پیاده
pavements	پیاده رو
pavement	پیاده رو
foot slogger	پیاده
walk	پیاده رو
footer	پیاده رو
ganway	پل پیاده رو
infantry man	پیاده
sidewalk	پیاده رو
peripatetic	پیاده رو
path	پیاده رو
walked	پیاده رو
impledge	پیاده
sidewalks	پیاده رو
on of	پیاده
federal government	دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
workflow	نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
torero	گاوباز پیاده
to ride shanks's mare	پیاده رفتن
unset	پیاده کردن
to pad aroad	پیاده رفتن
to pad the hoof	پیاده رفتن
turnable foot bridge	پل پیاده رو گردان
to walk . To go on foot.	پیاده رفتن
walkabouts	گردش پیاده
walkabouts	مسافرت پیاده
walkabout	گردش پیاده
zebra crossings	خط عابر پیاده
get down	پیاده شدن
walkabout	مسافرت پیاده
wayfaring	پیاده روی
zebra crossing	خط عابر پیاده
to go on foot	پیاده رفتن
disembarkation	پیاده شدن
pedestrianism	پیاده روی
on foot	به صورت پیاده
dismantlement	پیاده کردن
on foot	پای پیاده
foot infantry	پیاده نظام
knight of the road	راهزن پیاده
foot passenger	مسافر پیاده
infantry man	سرباز پیاده
impledge	پیاده شطرنج
grabby	سرباز پیاده
foot passenger	پیاده پا رهسپار
foot slugger	سرباز پیاده
footpad	راهزن پیاده
footsoldier	سرباز پیاده
disassemble	پیاده کردن
pignorate	پیاده شطرنج
to pad it	پیاده رفتن
armored infantry	پیاده زرهی
armored infantry	پیاده مکانیزه
banquette	نیمکت پیاده رو
to get off	پیاده شدن از
take down	پیاده کردن
skirmisher	پیاده نظام
set down	پیاده کردن
counterpawn	پیاده متقابل
rifle man	سرباز پیاده
regiment of f.	هنگ پیاده

administrative landing

پیاده شدن اداری